شهید یونس بهرامی در اولین روز از سال 1344 در خانواده ای متدین و زحمت کش در طایقان از توابع شهرستان محلات به دنیا آمد دوران کودکی را در کنار خانواده گذراند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ابن سینا و راهنمایی را در مدرسه اندیشه و دو سال دبیرستان را هم در مدرسه اندیشه درس خواند. محبت زیاد به پدر و مادر خود داشت و در خانه کمک حال مادر بود و در کار کشاورزی کمک کار پدر. از سن ده سالگی نماز و از سیزده سالگی روزه را با وجود این که ماه رمضان در تابستان بود شروع می کند و در زمان انقلاب در مدرسه اندیشه اولین کسی بوده که مرگ بر شاه را گفته و از مدرسه فرار می کند. رئیس مدرسه به دنبال او دویده بود تا او را تنبیه کند اما موفق به گرفتن او نمی شود و ایشان دیگر مدرسه نرفته و به پدر و مادرش گفته بود رئیس مدرسه ما ضد انقلاب است من دیگر مدرسه نمی روم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اوایل جنگ برای ثبت نام به بسیج می رود ولی اسم او را نمی نویسند. می آید به مادرش می گوید: مگر چه شیری به من داده ای که اسم مرا نمی نویسند. مادرش می گوید: چه شیری به تو داده ام؟ پدرت با تاول دست زحمت کشیده نان آورده و من هم با عشق و علاقه به تو شیر داده ام حتماً سنت کم است که اسمت را نمی نویسند. برادر کوچکش در آغوش مادر بوده ایشان به مادرش می گوید: اگر همین فرزند شیری دستش را روی ماشه بگذارد کمک به اسلام است من عزیز ترم یا اسلام؟ با پشتکار و تلاش از پدر و مادرش رضایت می گیرد و از طریق بسیج راهی پادگان آموزشی و پس از آن جبهه های نبرد حق علیه باطل میشود. در اولین اعزامش به عنوان بسیجی گردان ولیعصر (عج) به منطقه جنوب از ناحیه سر ترکش میخورد اما پس از بهبودی دوباره به منطقه برگشت. او راه خویش را یافته بود و در این راه در پانزدهم دی ماه 1360 در جبهه دارخوئین کارنامه قبولی گرفت و با گلوله دشمن به قرب الهی رسید. پیکر شهید با بدرقه اشک های مادر در زادگاهش به خاک سپرده شد.
2 پاسخ
خداروشکر که نیت کردم به مدت چهل روز چهل شهید معرفی کنم وامروز اتفاقی با این گل پرپر آقا یونس بهرامی شهید ۱۶ ساله را دیدم که روزهای آتی معرفیش میکنم خدایش بیامرزد
خداروشکر که راه این شهیدان میتواند سرمشق خوبی برای زندگیمان باشد