آیت الله مقدسی(رض) از زبان یار دیرین و مسئول دفترش آقای حاج محمد ابراهیم رضایی
1 – من از سال 1360 در خدمت حاج آقا بودم همان روزهای اول که به دفتر ایشان رفتم اولین صحبتش وبلکه چندین نوبت دیگر با من این بود که هر وقت فقیری ویا شخص دیگری به دفتر مراجعه کرد با روی خوش وباز با انها برخورد کن آنها را وارد دفتر کن ویک چای بهشان بده وبگذار تمام مشکلا تشان را بیان کنند وهر کاری از دست ما بر بیا ید برایش انجام می دهیم تا اینکه مردم با کمال رضایت از منزل من بیرون بروند.
2 – مرحوم حاج آقا در مورد رسیدگی به امور فقرا ومستمندان ،سادات وطلاب فقیر بسیار همت وتلاش می کردند ووهر گاه در رابطه با مشکلات فقیری با ایشان صحبت می شد خیلی ناراحت می شدند ودستور رسیدگی می دادند.
3-حاج آقا همیشه در کمک کردن به دیگران حفظ آبروی افراد را مد نظر داشتند ،مثلااگر از سادات یا طلبه ها به ایشان مراجعه ای داشتند بگو نه ای که از دوستان ویا استاد ان طلبه متوجه نشود مشکلاتشان را حل می کردند.
4 –مرحوم حاج آقا تا یکی دوسال آخرعمر شرفشان بیشتر ایام سال را روزه می گرفتند که ما هم متوجه نبودیم وازنماز مغرب که برمی گشتندافطار می کردند.
5-حاج آقا زندگی ساده ای داشتند،در منزل با لباسهای مندرس بودندوبنده نمی دانستم که ایشان ندارند تا اواخر عمر که حال ایشان مساعد نبود،من وارد منزل ایشان شدم خانمان گفت که حاجی شما دوتاشلوا ر برای حاج آقا بخرید که نیاز دارند،ایشان با همان حالت ضعفی که داشتند متوجه شدند،ناراحت شدندوگفتندبگذارید ببینم اینها را از بین میبرم یانه!وبه من فرمودند:حاجی شما اقدام نکنیدوگوشی ندهید.بعد از فوت ایشان هم من لباس نویی ندیدم که از ایشان مانده باشد.
6-حاج آقا بسیار مقید به خواندن روضه اهلبیت(ع)در منبرها بودند به طوری که اگریک روحانی منبر می رفت وروضه نمی خواند یا کم می خواند ایشان ناراحت می شدند واعتراض می کردند.
7-مرحوم حا ج آقا همیشه آماده سفرآخرت بودند لذا هفته ای دو مرتبه شبها که از مسجدبر می گشتند ،می آمدند دفتر ،می نشستندو میگفتند حالا که خلوت هست وکسی نیست من به شما می گویم که من دیگه حالم مساعد نیست اولا راجع به موقوفات چیزی جا نماند وثانیا کار هایی که مربوط به من هست را انجام دهید می خواهم تا خودم حیات دارم کار هایم بنحو احسن انجام وچیزی باقی نماند.
8-حاج آقابسیار دقت می کردند که در زندگی اسراف نکنند اگر در روز لامپ روشن بود ناراحت می شدند وحتی شبها اگر در دفتر دو عدد لامپ روشن می کردیم می امدند ویکی را خاموش می کر دند.
در مورد صر فه جویی در آب می گفتند:من آب که می خورم اگر در لیوان آبی باقی بماند آن را می گذارم ودوباره می خورم.ظروف غذا راهم وقتی می شویم آب انها را نمی گذاریم در چاه رود وبه گلها می دهیم.
حاج آقا می فرمودند در طول هفته هر چقدر نان استفاده می کنیم، خورده های نان که باقی می ماند آنها را جمع می کنیم وآخر هفته کشک یادوغ درست می کنیم وآنها را مصرف می کنیم.
9-این روز های آخر که حال ایشان مساعد نبود وتحت نظر پزشک بودند،دکترگفته بود که اصلا غذای مانده نخورند اما ایشان توجهی نمی کردندواگر غذایی از شب یا وقت دیگر مانده بود می خوردند،یعنی حاج آقا خیلی حساس بودند که یک وقت اسرافی در زندگی نکنند.
10-اواخر عمرحاج آقا بود که یخچال فریزر ایشان سوخت ودگه قابل استفاده نبود،خانواده به حاج آقا اصرار می کردند که یک خچال تهیه شود،لذا به من گفتند :من از خودم چیزی ندارم واصلا نمی خواهم منتهی چکار کنم که خانواده اصرار می کنند ، تا اینکه با لاخره یخچالی تهیه کردیم اما ایشان نا راضی بودند وبه من فرمودند:این را بعد از من به حوزه علمیه دهید که مال من نیست.
11-بنده 24 ساعت قبل از فوت ایشان رفتم اصفهان در ان بیمارستانی که بستری بودند وارد اتاق شدم،چند نفراز آقایان روحانی وآقای صفرزاده هم آنجا بودند حال حاج آقا خیلی خوب بود، با همه احوال پرسی کردند وبعد از چند دقیقه ای به آنها گفت شما بروید بیرون اتاق من با حاج ابراهیم کار دارم ،حتی آقای صفرزاده هم بیرون رفتند به من گفتند بنشین وشروع به صحبت کردند گویا ایشان می دانستند که دیگر رفتنی هستندوفرمودند:من این چند روز که نتوانستم نمازهایم را خوب انجام دهم، بعدا آنها را بده به شخص پاک وخوبی تا بخواند.
حاج آقا فرمودند:بعد از من وجوهات شرعیه از هیچکس به مقدار یک قران هم قبول نکنید،مردم خودشان می دانند به هر کس که دوست دارند وجوهاتشان را بپردازند .وایشان گفتند مقداری از وجوهات که نزد ما موجود است را به دفتر مقام معظم رهبری ودفتر آیت الله فاضل لنکرانی تحویل دهید وتامدتی هم مخارج وقرضهای حوزه راپرداخت کنیدکه ما تماما را طبق دستور ایشان انجام دادیم.
12-مرحوم حاج آقای مقدسی(ره)هر چقدرمال از خودشان وهمسرشان داشتند را فروختند وخرج حوزه علمیه نمودند،لذا این اواخر که ایشان در بیمارستان اصفهان بستری بودند من رفتم قم دفتر حضرت آیت الله فاضل،سراغ حاج آقا را گرفتند گفتم در بیمارستان اصفهان بستری هستند وحالشان هم خوب نیست آقای فاضل خیلی ناراحت شدندووقتی هم می خواستم بیایم مبلغی را به من دادندوفرمودند که این وجه را خرج ایشان نمایید(چون واقعا حاج آقا از خودشان چیزی نداشتند)،بعد از فوت ایشان هم مخارج مجالس وغیره راتا به امروزحجت الاسلام آقای سید محسن مقدسی انجام می دهند.
13-حاج آقا به مرحوم پدرشان”حجت الاسلام حاج آقا مرتضی مقدسی(رض)”آنقدر علاقه مند بودندکه هر وقت نام ایشان برده می شداشک در چشمانشان جمع می شد ومنقلب می شدند.
14-اما در مورد سفرهای ایشان به مشهد مقدس وعتبات عالیات ،اولا هرموقع قصد مسافرت داشتندبه همه ارحام سر می زدند تا حتی یکروز تهران می رفتند وسوغات برایشان حلوا می بردند وصله رحمی انجام می دادند وبرمی گشتند.
حاج آقا به حرم هم که می رسیدند روزی دو مرتبه به زیارت می رفتند وبالا سر حضرت زیا رتنامه را با حال خاصی می خواندند،ضمنا مقید بودندروزی یکمرتبه زیار ت جامعه کبیره را بخوانند.
حاج آقا می فرمودند من هر وقت بروم به زیارت برای تمام کسانی که حقی بر گردنم دارنداز ساعتی که به دنیا آمدم دعا می کنم.
15-مرحوم حاج آقا بسیار مقید به نماز اول وقت بودند بطوری که اگر کسی در این زمان مزاحم ایشان میشد ناراحت می شدندو در آن روزهای آخر حیات ایشان هم با وجودی که وسایل پزشکی به بدنشان وصل بود ونمی توانستندا ز تخت پایین بیایند
وتکان بخورند،اما با این وجود نمازشان ترک نشد حتی آقای فرنگی وصفرزاده می گفتند که حاج آقابعضی مواقع نماز راتمام انجام نمی دهند وخودشان هم متوجه نیستند ولکن به خواندن نماز در او وقت اهتمام بسیار داشتند.