شهید شیخ فضل الله محلاتی

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

فضل الله مهدیزاده محلاتی

father.png

نام پدر

غلامحسین

birthday.png

تاریخ تولد

18/04/1309

birth_loc.png

محل تولد

محلات

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

01/12/1364

mahale_shahadat.png

محل شهادت

جنوب

mazar.png

مزار

گلزار شهدا محلات

name_amaliat.png

نام عملیات

در حین انجام ماموریت

shoghl.png

شغل

روحانی

ozviat.png

عضویت

کادر سپاه

فضل‌الله مهدی‌زادهٔ محلاتی معروف به فضل‌الله محلاتی (۱۸ تیر ۱۳۰۹ محلات – ۱ اسفند ۱۳۶۴) نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران بود. در ۱۸ تیرماه ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متدین در شهر محلات، در حالی که پنج خواهر بزرگتر از خود داشت، به دنیا آمد، پدرش غلام‌حسین مهدی‌زاده و مادرش صدیقه رضایی بود. پدرش از کسبه بازار بود (تولید و فروش فرش و بزازی) که کشاورزی هم می‌کرد. پدر و مادر فضل‌الله سواد خواندن و نوشتن نداشتند. در سال ۱۳۳۱ (۲۱ سالگی) برای ازدواج از قم به محلات می‌آید و با اقلیم‌السادات شهیدی محلاتی-متولد ۱۳۲۰-دختر سید جلال شهیدی محلاتی ازدواج می‌کند. وی پنج فرزند دارد که بزرگ‌ترین آنها احمد، دومی محمود، سوم نجمه، چهارم ندا و فرزند پنجمی میثم است. تحصیلات خود را در شش سالگی در «مکتب‌خانهٔ مدرسه میرزا» آغاز کرد و طی شش سال به پایان رساند. مدتی برای کمک نزد پدرش می‌ماند. دراین مدت با توجه به رفت و آمد سید محمد تقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سید روح‌الله خمینی به محلات، به طلبگی علاقه‌مند می‌شود ولی پدرش مخالفت می‌کند. دروس مقدمات و قدری از سیوطی و حاشیه را در همان محلات، نزد آیت الله شهیدی و بعضی از علمای محلات می‌خواند. سرانجام با وساطت محمدتقی خوانساری و عمویش، موفق می‌شود پدر را برای رفتن به قم راضی کند. در پانزده سالگی به قم رفت و در سال ۱۳۲۴ وارد حوزهٔ علمیه شد، حاشیه را نزد محمد تهرانی و سیوطی را نزد آشیخ عباس علی، دوباره می‌خواند و مغنی را نزد شیخ علی پناه اشتهاردی می‌آموزد. به گفتهٔ خودش در این ایام سرپرست واقعیش محمدتقی خوانساری بوده که به خانهٔ او رفت و آمد داشته. مطوّل را نزد محمد صدوقی، معانی را نزد مرتضی مطهری و یک مقدار هم نزد علی مشکینی فرا گرفت. بخش عمده شرح لمعه را نزد صدوقی و مابقی را نزد حاج اسدالله اصفهانی نورآبادی خواند. با اتمام مقدمات و فراگیری سطح، رفته‌رفته او را به نام شیخ فضل‌الله می‌شناختند. از مهترین چهره‌هایی که در حوزه با آنها آشنا شد، می‌توان به سید حسین طباطبایی بروجردی (در درس خارج) و سید روح‌الله خمینی (در درس اخلاق)، سید محمد حسین طباطبایی (در درس تفسیر)، حائری یزدی اشاره کرد. محلاتی بعد از انقلاب نخستین سرپرست حجاج ایرانی، اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز، نماینده مردم محلات در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و نماینده بنیانگذار جمهوری اسلامی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت. وی در ابتدای پیروزی انقلاب، سرپرستی صندوق تعاون اصناف را هم عهده‌دار بود. او در اولین دوره انتخابات مجلس با کسب تعداد ۹۳٫۷۰ درصد از بین تعداد کل آراء ۱۴٬۶۴۸ (رای) به مجلس راه یافت. در ۱ اسفند ۱۳۶۴، به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس، نیروهای عالی رتبه ارتش، مقامات عالی رتبه قضایی با هواپیمای فوکر اف۲۷ فرندشیپ به خلبانی عبدالباقی درویش در جریان عملیات والفجر ۸، در ۲۵ کیلومتری شمال اهواز عازم جبهه‌های جنگ بود که هواپیمای حامل آنها در محاصره دو فروند میگ-۲۳ عراقی قرار گرفت و همه ۵۰ سرنشین آن کشته شدند. تحصیلات و اساتید فضل الله مهدى زاده محلاتى فرزند حاج غلامحسین متولد سال ۱۳۰۹ ه.ش در محلات بود. فضل الله را در شش سالگى به مدرسه اى به نام «مدرسه میرزا» که از نوع مکتب‌خانه هاى قدیم بود، سپردند. مدیر مدرسه، مردى باسواد و متدین بود که در تربیت صحیح بچه ها مى کوشید و آن ها را به شیوه اى اسلامى پرورش مى داد. وى تا کلاس ششم در همین مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه اى که براى تحصیل در وجودش حس مى کرد، اجازه نداشت براى ادامه تحصیل به مدارس دولتى برود. پدرش مایل بود که پیشه او را دنبال کند و در کارها مددکارش باشد. شهید محلاتى، خود در این رابطه چنین مى گوید: «در محلات که شهرى مذهبى بود، تابستان ها عده اى از مراجع تقلید مى آمدند. مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى (متوفاى ۱۳۷۱ ه.ق) سال هاى بسیار؛ تابستان ها تشریف مى آوردند. مرحوم آیت الله صدر و حضرت امام چند سال تابستان تشریف مى آوردند. طلبه هاى زیادى هر تابستان به محلات مى آمدند. در این شرایط، ناگهان عشق و علاقه اى بر من مستولى شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب هاى دعا جستجو مى کردم که ببینم چه دعایى موجب مى شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل ام داود را به جا آوردم. سه روز روزه ماه رجب با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم این بود که پدرم راضى شود تا من طلبه شوم. بالاخره روى همین عشق به طلبگى یکى دو سال در همان جا پیش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم کمک مى کردم». در یکى از تابستانها که بر حسب معمول آیت الله سید محمدتقى خوانسارى به محلات آمده بودند نزد ایشان رفتم و با گریه و زارى گفتم: مى خواهم طلبه شوم، پدرم راضى نمى شود. آیت الله خوانسارى، حاج محمدحسن عموى فضل الله را خواست و به وى گفت: شما، پدر ایشان را راضى کنید من نیز در قم سرپرستى او را به عهده مى گیرم. با اصرار عمویش، پدر راضى مى شود و او با دلى پرشور و علاقه اى سرشار در سال ۱۳۲۴ ه.ش در سن ۱۵ سالگى در حالى به شهر مقدس قم رهسپار مى گردد که هنوز چند ماهى از ورود آیت الله بروجردى به قم نگذشته است. وى در یکى از حجره هاى مدرسه فیضیه سکونت مى گزیند و با جدیت کامل به ادامه تحصیل مشغول مى شود و از محضر اساتید و علماى بزرگوار کسب فیض مى نماید. کتاب مغنى را از آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى، مطول و لمعه را از آیت الله شهید حاج شیخ محمد صدوقى یزدى، اقتصاد اسلامى و منظومه را از آیت الله مرتضى مطهرى، مکاسب را از حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى، تفسیر و فلسفه را از آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایى، دروس خارج فقه و اصول را از آیت الله حسین طباطبایى بروجردى و بیشتر از محضر آیت الله امام خمینى استفاده نمود. او خود درباره زادگاهش می‌نویسد: محلات شهری مذهبی بود که تابستان‌ها عده‌ای از مراجع مثل امام خمینی(ره) یا آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری یا آیت‌الله صدر به آنجا تشریف می‌آوردند و بر این اساس، طلاب زیادی هم در تابستان به محلات می‌آمدند. در این شرایط ناگهان عشق و علاقه‌ای بر من مستولی شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب‌های دعا جست‌وجو می‌کردم که ببینم چه دعایی موجب می‌شود تا حاجت انسان برآورده شود. در همان سال اعمال ام‌داود را به جا آوردم و سه روز روزه ماه رجب را با همان اعمال خاص انجام دادم و البته حاجتم این بود که پدرم راضی شود تا من طلبه شوم. نزد آیت‌الله خوانساری رفتم و با گریه و زاری گفتم می‌خواهم طلبه شوم و پدرم راضی نمی‌شود. ایشان هم عموی مرا خواست و به وی گفت شما پدر ایشان را راضی کنید؛ من نیز سرپرستی او را به عهده می‌گیرم… چنین شد که پدر فضل‌الله راضی شد و او در سال 1324 به قم آمد و در یکی از حجره‌های مدرسه فیضیه مستقر شد. پس از آن بود که فضل‌الله از محضر علمای بزرگ آن روزگار مانند سید حسین طباطبایی بروجردی، شیخ مرتضی حائری یزدی، سید محمدحسین طباطبایی، شیخ علی پناه اشتهاردی، شیخ محمد صدوقی یزدی، شیخ مرتضی مطهری، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد اصفهانی و شیخ علی مشکینی کسب فیض کرد. صداى انقلاب: در آبان ماه ۱۳۵۶ سید مصطفى خمینى، فرزند برومند امام به نحو مشکوکى درگذشت. مردم مسلمان ایران چون دست پرخون رژیم پهلوى را در پس این حادثه دلخراش مى دیدند، با برگزارى مجالس متوالى در تهران و قم و شهرستان ها انزجار خود از رژیم و حمایت از مرجع عالیقدر شیعه، امام خمینى را که در حال تبعید در عراق بسر مى برد، ابراز داشتند. روز ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ در سالروز کشف حجاب اجبارى، مقاله اى تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام مستعار «احمد رشیدى مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گردید که در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانیت اسلام به طور وقیحانه اى توهین شده بود. دیگر براى مردم ستمدیده ایران قابل تحمل نبود، حوزه علمیه قم و مردم مؤمن و متعهد این شهر اولین فریاد اعتراض را برآوردند. روز ۱۹ دى ماه ۱۳۵۶ دژخیمان رژیم، مردم بى گناه و بى دفاع را به گلوله بستند و در همین رابطه جمعى از فضلاى حوزه را دستگیر و تبعید نمودند. عده اى مجروح و شهید گردیدند. ۲۹ بهمن ۵۶ اربعین شهداى قم شهر قهرمان پرور تبریز یکپارچه دود و آتش و خون شد. در اربعین شهداى تبریز، قیام مردم یزد و جهرم و همین طور بسیارى از شهرهاى دیگر پدید آمد. این اربعین ها و هفته ها، همراه با اعتصاب و کم کارى در مراکز اقتصادى و ادارى، کمر رژیم را شکست و مردم هر چه بیشتر با جنایات آنان آشنا شدند و هر روز بیشتر و آگاهانه تر در صحنه هاى انقلاب حضور پیدا کردند. در همین سال (۱۳۵۶) بود که روحانیت مبارز تهران شکل نوینى پیدا کرد. روحانیون مبارز که در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفیانه اى داشتند و با حضور آیات عظام، آقایان مهدوى کنى، هاشمى رفسنجانى، امامى کاشانى، مروارید، شکرى، غیورى و استاد شهید مطهرى تشکیل مى شد، در این سال با تلاش «شهید محلاتى» و یاران دیگر، تشکیلاتِ گسترده و معظم ترى پیدا کرد. جریان ها یکى پس از دیگرى با هدایت هاى پیامبرگونه رهبر عظیم الشأن انقلاب، امام خمینى‌ به وقوع مى پیوست و انقلاب اسلامى به پیروزیش نزدیکتر مى شد. وقایع سرنوشت ساز و خونبار ۱۷ شهریور بعد از راهپیمایى عید فطر ۵۷ حوادث ۱۳ آبان و حمله وحشیانه نیروهاى امنیتى و انتظامى به دانشگاهیان و مردم، راهپیمائی هاى روزانه در تمام شهرها و تکبیرهاى شبانه در پشت بام ها، گسترش انقلاب اسلامى در اقصى نقاط ایران حتى در روستاهاى دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژیم و بالاخره فرار شاه در ۲۶ دى ماه ۵۷ و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصن روحانیون در دانشگاه و بازشدن فرودگاه، تشکیل ستاد استقبال از امام و فعالیت هاى بى وقفه شهید محلاتى در اکثر این جریان ها، گوشه اى از تلاش هاى خالصانه این مرد بزرگ مى باشد. دوازدهم بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد، تا ۲۲ بهمن که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، باز هم شهید محلاتى در تمام مشکلات و سختى ها چون بازویى توانا براى امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه اى که شاید براى اکثر مردم ایران فراموش نشدنى است و شیرینى آن همه تلخى ها و مصیبت ها را به فراموشى سپرد، زمانى است که ایستگاه رادیو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صداى انقلاب از این رسانه جمعى به گوش ملت رسید. روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه ۲۳ بهمن این گونه نوشت: «با آغاز پخش صداى واقعى ملت ایران از رادیو و در پى پخش سرود اى ایران اى مرز پر گهر صداى گوینده رادیو در فضاى انقلابى ایران چنین طنین انداز شد؛ این جا تهران است، صداى راستین ملت ایران، صداى انقلاب». شهید محلاتى که گوینده این جملات بود مى گوید: «بعدازظهر ۲۱ بهمن، تقریباً مراکز نظامى سقوط کرده بود ولى در بالاى شهر هنوز تیراندازى بود. تصمیم گرفتیم برویم رادیو را تصرف کنیم چند نفر مسلح با خود برداشتم و در میان رگبار گلوله رفتیم و ایستگاه رادیو را به تصرف درآوردیم. و من اعلام کردم: این صداى انقلاب اسلامى ایران است، و ساعتى را با پیام امام و صحبت هاى خود اداره کردم. تا جام جم به دست نیروهاى انقلابى افتاد. بدین ترتیب این انقلاب پیروز شد».
biography.png

زندگینامه

job-interview.png

مصاحبه

متن پیام حضرت امام خیمینی ره به مناسبت شهادت شهید شیخ فضل الله محلاتی:  بسم اللَّه الرحمن الرحیم انا للَّه و انا الیه راجعون جنایتکاران عفلقى که در جنگ جبهه ها و بویژه جبهه «فاو» خود را عاجز مى بینند و سراسیمه به هر درى مى زنند و براى نجات خود به هر حشیشى متوسل مى شوند، به جنایت مفتضحانه دیگرى دست زدند که آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوایى اخیر بود که جمع کثیرى از هموطنان عزیز ما را به شهادت رساندند. اسلام عزیز و بویژه جهان تشیع در طول تاریخ، از صدر اسلام تا کنون، سوابق درخشانى در میدانهاى خون و شمشیر داشته و به حکم قرآن کریم و سنت رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و سیره ائمه معصومین- علیهم صلوات اللَّه- براى اهداف مقدسه اسلامى و قطع فساد با شمشیر و خون دست به گریبان بوده و فداکاریهاى عظیم در این راه مقدس نموده است. و ملت بزرگ ایران به پیروى از اولیاى عظیم الشأن اسلام، این دفاع مقدس را آغاز نموده و در انجام آن و رسیدن به هدفهاى اعلاى قرآنى جان و مال را داوطلبانه فدا کرده و آنچه وظیفه الهى بوده به طور شایسته انجام داده است و بحمد اللَّه تعالى قدمهاى بزرگى در راه شناساندن اسلام الهى و محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- برداشته است. گرچه وجودهاى عزیز و ارزشمندى را از دست داده است، لکن ارزشهاى بالاتر و والاترى به دست آورده و آن رضاى خداوند متعال است و چه چیز مى تواند از آن بالاتر باشد. ملتى که براى رضاى حق تعالى انقلاب کرد و براى ارزشهاى معنوى و انسانى بپاخاسته است، چه باک دارد از شهادت عزیزان و آسیب دیدن نور چشمانش و تحمل سختیها و مَکارِه، که جنت لقاء اللَّه که فوق تصور عارفان است، مَحفُوف به مکاره است. چه مى گویم! این جنت اولیا، مکاره را در کام ملت ما شیرینتر از عسل کرده. مگر ما و شما هر روز شاهد این کاروانهاى کربلا نیستیم که با شور و شوق و عشق و عطش به پیشباز شهادت مى روند. مگر شما هر روز شاهد میدانهاى با عظمت قتال با متجاوزین نیستید که به مرگ لبخند مى زنند و معجزه مى آفرینند. راستى این چه تحولى است که بر سراسر این کشور صاحب الزمان- روحى فداه- نور افشانى مى کند و چه آتشفشانى است که منحرفان و کج اندیشان و بدخواهان را در خود فرو برده و ذوب مى کند؟ این، جز اراده خدا و جلوه اوست که خفاشان از آن مى گریزند و اولیاى خدا و عارفان به آن دل بسته اند؟ من با این قلم شکسته و این چشم بسته در حق این ملت و این عزمش و این سلحشوران و این رزمش چه مى توانم بگویم؟! پس بهتر آن است که قلم بشکنم و دم فرو بندم و اجر و مزد رزمندگان و وابستگان به آنان و آسیب دیدگان و دلبستگان آنان را از خداى بزرگ بخواهم. امید آن است که وَلىّ نِعَم، این میهمانان را که به سوى او مى روند از محضر خود کامیاب فرماید و به این رزمندگان غرورآفرین قدرت بیشتر و قوّت والاتر عنایت نماید و به همه ملت عزیز بویژه آنان که در این جهاد فى سبیل اللَّه فعالیت و دخالت داشته اند، عزت و عظمت مرحمت کند و این عزیزانى [را] که در این جنایت هوایى به  سوى او پرواز کرده اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد. و حجت الاسلام حاج شیخ فضل اللَّه محلاتى شهید عزیز را که من و شما او را مى شناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکى از چهره هاى درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است تحمل سختیها نمود و رنجها کشید و با قامت استوار ایستادگى کرد، اجازه ورود در محضر شهداى صدر اسلام مرحمت نماید. و به بازماندگان محترم تمامى شهدا صبر و اجر مرحمت فرماید و به روحانیون عزیز و قضات محترم و وکلاى ارجمند و محافظین عزیز و خدمه محترم هواپیما و سایرین که در این جنایت عظیم عفلقیان و با جاسوسى منافقین ملحد به شهادت رسیده اند، جزا و اجر فوق تصور ما عنایت فرماید. و به رزمندگان در جبهه ها و بسیجیان، این راهیان کربلا پیروزى نهایى عنایت فرماید و قلب حضرت- بقیة اللَّه ارواحنا فداه- را از همه ما راضى فرماید و به دعاى آن بزرگوار، به همه ما استقامت مرحمت کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *