تمامی ددروران، جنگ هایی اتفاق افتاده و تاثیر شدیدی بر جامعه بشری گذاشته است. در این میان وقتی کشوری مورد یورش و تهاجم دشمن قرار میگیرد، از هر سویی پیر و جوان، اسلحه به دست میگیرند و برای دفاع از دین و ناموس خود در جنگ، جان خود را فدا میکنند. فرقی نمیکند، روستایی باشی یا شهری, با سواد باشی یا بیسواد. فقط باید همّت کنی تا راه را بر متجاوز ببندی. قهرمان این قصه، روستازاده کارگری است که اهل بصیرت بود. میتوانست مانند بعضی از مردم روزگارش، کنج عافیت برگزیند و به زندگی خود ادامه دهد. اما او غیرتمند بود و تاب ماندن در خانه را نداشت. تازه، نفیر جنگ شنیده شد که او با انگیزه ای فراوان راهی دیار مردان شد. ساده و بی آلایش بود و فرزندی از فرزندان روحالله(قدس سره) مصیب در روستای بزیجان در شهرستان محلات، در اولین روز از شهریور سال 1346 ، به دنیای فانی گام نهاد. از آغاز، معلوم بود که دیری در این سرای سه پنج ماندنی نیست. این را میشد از اخلاق و رفتار خوب و بر خورد بی ریایش با اطرافیان فهمید. به سبب تنگدستی خانواده از ادامه تحصیل باز ماند و برای کمک به تامین معاش خانواده به طور مستمر به کار مشغول شد. مخصوصاً با درگذشت پدرش در سال 1356 ، مسئولیتش سنگین تر شد. ولی همه این ها مانع انتخابش نشد. حالا که جنگ شروع شده بود، چگونه میتوانست آرام بنشیند و به رفتن فکر نکند؟ پس از آن که برای مجاهدت و غیرتمندی در دفاع از میهن اسلامی اعلام آمادگی نمود، به خدمت مقدس سربازی اعزام و به عنوان سرباز ژاندارمری مشغول به خدمت شد. اولین روزهای یورش سراسری ارتش بعث به ایران اسلامی، او را به جبهه های جنوب کشاند و در حالی که مدت زیادی از شروع خدمتش نمی گذشت در یازدهم آبان ماه سال 1351 ، در منطقه عملیاتی آبادان، بر اثر اصابت گلوله به پیکرش، جان سپاری در راه دوست را لبیک گفت. در میان حزن و اندوه اهالی شهر محلات، مصیب که از اولین شهدای جنگ تحمیلی بود، در تشییعی با شکوه، در آسمان گلزار شهدا ستاره شد.