شهید مهدی آشوری فرزند یدالله در بیست و دوم مرداد ماه سال 1345 در شهرستان محلات و در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود تا سربازی ازسربازان خمینی کبیر (قدس سره) باشد و ستاره ای از ستارگان آسمان بیکران ایران عزیز تا راه نشان آیندگان باشد چرا که هر شهید ستاره ای درخشان است در ظلمت و سیاهی شد که راه را نشان میدهد.
تحصیلاتش را با گرفتن مدرک سیکل در مدرسه ی دکتر بهشتی شهرستان محلات به پایان رساند و دوران کودکی و نوجوانی اش را در کسب علم و معرفت در کنار خانواده و در محلات سپری کرد. مردم دار بود و مهربان، درد مردم را درد خویش میدانست و برای رفع مشکلات آنها در حد و توان خویش می کوشید. چرا که اعتقاد داشت کمک به
هم نوع و حل مشکل مخلوق بیانگر رضایت خالق است و از این طریق به خرسندی و خوشنودی خداوند فکر می کرد و می رسید.
با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی داوطلب به فرمان امام (قدس سره) لبیک گفت و راهی جبهه شد تا از کیان ایران اسلامی دفاعی جانانه کند و در زمره ی کسانی باشد که از جان خویش برای سرافرازی اسلام و انقلاب نقش داشته باشد. فرزند اول خانواده ی آشوری بود وداعی سخت کرد با خانواده برای آخرین بار به عنوان بسیجی گروهان یا زهرا (س) از گردان جندالله لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) به میدان جنگ رفت و در دوم فروردین ماه سال 1361 در عملیات فتح المبین شرکت کرد که بر اثر اصابت تیر به سرش به شهادت رسید و پیکر مطهر او در زادگاهش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم رب الشهداء والصدیقین
( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیل اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ )
وصیتم را با نام خدا آغاز می کنم خدایی که به ما قدرت مبارزه با هرگونه زور و ظلم و ستم را عطا فرمود و خدا را شکر می کنیم که راه راست که همان راه انبیاء و یاران حسین (ع) است را به ما نشان داد که باید تا آخرین قطره خونمان در این راه مبارزه کنیم و دشمنان اسلام و حکومت اسلامی را سرکوب کنیم. من با کمال میل به جبهه شوش شهر شهیدان گمنام شهر خون و قیام آمدم که برای پیروزی اسلام و حفاظت از دستورهای قرآن و گسترش انقلاب در سطح جهان کوشش کنم و ما چون به خودمان تعلق نداریم یعنی خلق نشده ایم تا راحت طلب باشیم و یا در طلب آسایش دنیوی باشیم نه! این ارزشی ندارد ما خلق شده ایم تا آزمایش شویم و اساس این جهان آزمایشی بیش نیست و زندگی جاوید در آن زمان است.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست
پیام من بر شما ای امت حزب الله ای یار و یاوران خمینی روح الله (قدس سره) ، شرم دارم از اینک به عنوان یک پیام دهنده باشم برای ملت همیشه در صحنه برای امت بیدار و در صحنه ولی گاهی بیان نارسای من برادر کوچک شما به عنوان یک تذکر مفید است چه زیبا بیان کرد آن شهید زنده، سیدالشهدای عصرمان آنکه منافقین در تحلیل های درونی شان با تمامی نادانی شان به حقیقت شما ملت حزب الله آن پیروان حقیقی راه امام (قدس سره) همان مردم کوچه بازار شمایی که همیشه پاسخگوی ندای ملکوتی امام (قدس سره) امت هستید، امید است این ندای شما که به حق به گوش امام زمان(عج) میرسد.
امید است امام (قدس سره) و یاران او (حضرت آیت الله خامنه ای – آیت الله رفسنجانی) و تمام یاران او را یاری کنید و امید است خدا به شما سعادت دهد که در تحت رهبری های امام (قدس سره) امت انسجام بیش از پیش و وحدتی منسجم تر از قبل تا حکومت ولی نعمتان امام زمان(عج) در راه اسلام و توحید کلمه کوشا باشید و با همان خلوص که در شما وجود دارد امام (قدس سره) را در اجتماعاتتان، در دعاهایتان، در نمازهای جمعه و جماعت و فرادی دعا کنید و هرگز این شعار کوبنده را از لبانتان که بیانگر اعماق وجودتان است دور نکنید که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی (قدس سره) رانگه دار _ از عمر ما بگیر و به عمر او بیفزا
و چند پیامی به شما ای پدر و مادر و خواهر و برادرم: اگر پدر و مادر عزیزم از اینکه حس می کردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم من نمیتوانستم به خود بقبولانم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من ببینم که هر روز چند شهید یا زخمی می آورند.پدر و مادر داغدارم می دانم که از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی مگر غم از دست دادن حسین (ع) بر زینب (س) سنگین نبود؟ مگر آنها نبودند که کشته شدند تا دین اسلام پا بر جا باشد؟ من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسین (ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم، من آموختم که زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشم که مرگ ما را فرا گیرد، بلکه ما باید سراغ مرگ برویم مگر انسان یک دفعه بیشتر می میرد پس چه بهتر که آن یک دفعه هم در راه خدا باشد.
و شما ای مادر مهربانم کوه باش و چون کوه استقامت کن لحظه ای از نام و یاد خدا غافل مباش در راه دین بکوش که هر چه که بکوشی باز کم است. مادر جان تو خود می دانی که بعد از شهادت من، رسالت و مسئولیتت بیشتر و سنگین تر می شود این رسالت و مسئولیت را به خوبی انجام بده. مادرم هر گونه افسردگی و ناراحتی مطمئناً باعث عذاب روحم نمی شود پس خوشحال و امیدوار باش مادرم می دانی که من از شما نبودم و امانتی در دست شما بودم که صاحب امانت خواست امانتش را بگیرد.ای مادرم مرا ببخش که نتوانستم زحماتت را جبران کنم و از اینکه پسر خوبی برای شما نبودم عاجزانه طلب بخشش میکنم. من یک وصیت دیگری برای شما دارم و آن اینکه برادران و خواهرانم را آن چنان تربیت کنی که دنباله رو ولایت فقیه و یار و یاور امام (قدس سره) باشند برادرم علی را به بسیج بفرست تا فنون نظامی را فرا گیرد و اسلحه ای که از دست من افتاده بردارد و به دشمن بفهماند که اگر اسلحه از دست سربازی بیفتد سرباز دیگری آن را بر دست می گیرد و با ایمانی استوارتر بر قلب دشمن می تازد و جمله ای کوتاه هم به تو ای برادر! پیوسته در راه اعتلای اسلام کوشا باش و تمامی دستورات امام (قدس سره) را به جان و دل بپذیر و زمان زمان حسین (ع) است و ایام ایام عاشورا.
و تو ای خواهرم : زینب (س) گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسان و زینب (س) گونه به راه شهیدان
ادامه دهید.