شهید مهدی عرب در بیستم شهریورماه سال 1346 در شهرستان محلات متولد و با رسیدن به سن هفت سالگی وارد مدرسه ابتدایی شد. از زمان طفولیت وقتی در نماز جماعت مسجد محل حاضر میشد و بیشتر به عنوان تکبیر گوی نماز انجام وظیفه میکرد. تا زمانی که آقای برقعی قمی برای امام جماعتی به مسجد محل ما آمد که از این زمان به بعد را میتوان یکی از تحولات زندگی وی دانست چرا که آقای برقعی آنچنان در روحیه شهید مهدی اثر گذاشته بود که وی اظهار میداشت من باید بعد از خواندن کلاس پنجم ابتدایی به حوزه علمیه رفته و طلبه شوم که به علت کمی سنش موفق شد. او نه ماه از سال را به مدرسه میرفت و سه ماه تابستان را در کوره آجر پزی کار میکرد. با اینکه چنین کاری برای پسر بچه ای به سن او خیلی پر مشقت بود اما با علاقه زیاد و بدون هیچ گله و شکایتی، کار میکرد. زمانی که انقلاب شد با وجود سن کمی که داشت، در راهپیمایی ها شرکت میکرد و یکی از انقلابیون فعال بود. با تشکیل بسیج عضو بسیج شد و با شرکت در بسیج روحیه وی به طور کلی تغییر یافت. تمام فکر و ذکرش بسیج بوده. از 7 روز هفته با جرأت میتوان گفت: شش روز آن را در بسیج سپری میکرد. دوستانش، همفکرانش، مشاورانش، همه از افراد بسیج بودند. او شب تا صبح در بسیج نگهبانی میداد. صبح از بسیج به مدرسه میرفت. در کلاس دوم راهنمایی تحصیل میکرد که تقی عبدالمحمدی که در همسایگی ما زندگی میکرد به شهادت رسید. با به شهادت رسیدن این شهید عزیز گفت: من اسلحه شهید تقی را بر میدارم و برای من ننگ است که اسلحه او بر زمین بماند. با این طرز فکر از پدرش خواست تا برای او رضایتنامه بنویسد و او به جبهه برود. با گرفتن رضایتنامه به بسیج رفت ولی گویا به او گفته بودند: تو برای جبهه رفتن کوچکی. چون او آن موقع پانزده سال بیشتر نداشت ولی با اصرار و پافشاری زیاد بالاخره به جبهه اهواز اعزام شد. در نامه هایی که از جبهه میفرستاد؛ مینوشت درست است من از مدرسه دست کشیده ام و به جبهه آمده ام اما جبهه هم به عنوان مدرسه است، مدرسه ای برای عاشقان الله. من در جبهه بهترین درس ها را می آموزم. درس ایثار، پاکدامنی، تقوا … بنابراین بیمی نیست که درس و مدرسه را رها کردم. اولین بار که به جبهه رفت، دوره اش سه ماهه بود. بعد از این سه ماه به محلات برگشت، یک ماه در محلات بود که دوباره هوای جبهه رفتن به سرش زد و دوباره به جبهه کردستان اعزام شد. در شهریورماه 1362 برای آخرین بار به محلات آمد و بار دیگر در روز شانزده شهریور به جبهه رفت. درست 31 روز بعد از رفتنش به جبهه به عنوان بسیجی جندالله سپاه سردشت هنگام درگیری با گروهک های ضدانقلاب به شهادت رسید. پیکر مطهر نوجوان شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
یک پاسخ
داستانی با عنوان « من بستر مهدی هستم » برگرفته از وصیت نامه شهید در بخش لاله های نوجوان، در مجله کیهان بچه ها شماره 3097 به چاپ رسیده است . تاریخ انتشار مجله 1401/09/08