شهید مهدی عرب

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

مهدی عرب

father.png

نام پدر

محمود

birthday.png

تاریخ تولد

شهید محلاتی

birth_loc.png

محل تولد

محلات

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

mahale_shahadat.png

محل شهادت

سردشت

mazar.png

مزار

محلات سفلی

name_amaliat.png

نام عملیات

پدافندی

shoghl.png

شغل

دانش آموز

ozviat.png

عضویت

بسیجی

شهید مهدی عرب در بیستم شهریورماه سال 1346 در شهرستان محلات متولد و با رسیدن به سن هفت سالگی وارد مدرسه ابتدایی شد. از زمان طفولیت وقتی در نماز جماعت مسجد محل حاضر میشد و بیشتر به عنوان تکبیر گوی نماز انجام وظیفه میکرد. تا زمانی که آقای برقعی قمی برای امام جماعتی به مسجد محل ما آمد که از این زمان به بعد را میتوان یکی از تحولات زندگی وی دانست چرا که آقای برقعی آنچنان در روحیه شهید مهدی اثر گذاشته بود که وی اظهار میداشت من باید بعد از خواندن کلاس پنجم ابتدایی به حوزه علمیه رفته و طلبه شوم که به علت کمی سنش موفق شد. او نه ماه از سال را به مدرسه میرفت و سه ماه تابستان را در کوره آجر پزی کار میکرد. با اینکه چنین کاری برای پسر بچه ای به سن او خیلی پر مشقت بود اما با علاقه زیاد و بدون هیچ گله و شکایتی، کار میکرد. زمانی که انقلاب شد با وجود سن کمی که داشت، در راهپیمایی ها شرکت میکرد و یکی از انقلابیون فعال بود. با تشکیل بسیج عضو بسیج شد و با شرکت در بسیج روحیه وی به طور کلی تغییر یافت. تمام فکر و ذکرش بسیج بوده. از 7 روز هفته با جرأت میتوان گفت: شش روز آن را در بسیج سپری میکرد. دوستانش، همفکرانش، مشاورانش، همه از افراد بسیج بودند. او شب تا صبح در بسیج نگهبانی میداد. صبح از بسیج به مدرسه میرفت. در کلاس دوم راهنمایی تحصیل میکرد که تقی عبدالمحمدی که در همسایگی ما زندگی میکرد به شهادت رسید. با به شهادت رسیدن این شهید عزیز گفت: من اسلحه شهید تقی را بر میدارم و برای من ننگ است که اسلحه او بر زمین بماند. با این طرز فکر از پدرش خواست تا برای او رضایتنامه بنویسد و او به جبهه برود. با گرفتن رضایتنامه به بسیج رفت ولی گویا به او گفته بودند: تو برای جبهه رفتن کوچکی. چون او آن موقع پانزده سال بیشتر نداشت ولی با اصرار و پافشاری زیاد بالاخره به جبهه اهواز اعزام شد. در نامه هایی که از جبهه میفرستاد؛ مینوشت درست است من از مدرسه دست کشیده ام و به جبهه آمده ام اما جبهه هم به عنوان مدرسه است، مدرسه ای برای عاشقان الله. من در جبهه بهترین درس ها را می آموزم. درس ایثار، پاکدامنی، تقوا … بنابراین بیمی نیست که درس و مدرسه را رها کردم. اولین بار که به جبهه رفت، دوره اش سه ماهه بود. بعد از این سه ماه به محلات برگشت، یک ماه در محلات بود که دوباره هوای جبهه رفتن به سرش زد و دوباره به جبهه کردستان اعزام شد. در شهریورماه 1362 برای آخرین بار به محلات آمد و بار دیگر در روز شانزده شهریور به جبهه رفت. درست 31 روز بعد از رفتنش به جبهه به عنوان بسیجی جندالله سپاه سردشت هنگام درگیری با گروهک های ضدانقلاب به شهادت رسید. پیکر مطهر نوجوان شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
biography.png

زندگینامه

will.png

وصیت نامه

در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. خداوندا از تو خواستارم که هر وقت مقرر شده بمیرم و در بستر نمیرم در راه خدا کشته شوم و این آرزوی من بود که به او رسیدم… بسم الله الرحمن الرحیم ( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِی اللَّهِ أَمْوَاتًا بَ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ). سلام و درود و رحمت خداوند بر امام(ره) امت و سلام بر فرمانده و رهبرمان، امام خمینی(ره)نایب بر حق بقیه الله اعظم(عج) سلام و درود و رحمت خداوند بر شما ملت حزب الله. بر شما پیروان ایثارگر روح الله و بر شما عاشقان لقاءالله. خدمت پدر و مادر مهربانم سلام عرض میکنم پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم و امیدوارم که در زندگی خوش و خرم بوده باشید و امیدوارم به این وصیتنامه من گوش فرا داده و به آنچه گفته ام عمل کنید. از فرزند شما، مهدی عرب خطاب به پدرم! ای پدر بزرگوارم! پدری که سال ها رنج و زحمت کشیده ای تا بتوانی فرزندی بزرگ کنی و تقدیم اسلام نمایی. ای پدر ارجمندم! من را حلال کن و با استقامت و صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کن مبادا ناراحت بشوی بلکه خوشحال باش و افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام بزرگ افتخار رسیده است. ای پدر و مادر عزیزم! مبادا شما در دوری من گریه کنید چون گریه تمامی شماها باعث ناراحتی من میشود. پس شما پس از مرگ من خوشحال باشید و به همدیگر تبریک و تهنیت عرض نمایید و امیدوارم همیشه در زیر سایه رهبر بزرگ اسلام و قائد عظیم الشان امام خمینی(ره)تنها یاور اسلام و نور ایمان در عصر فعلی مستدام بوده و سخنان پیامبرگونه او را از جان و دل خریده و عمل نمایید و تو ای مادر مهربان و عزیزم سلام فرزندت را از هزاران فرسنگ راه بپذیر. حلالم کن مبادا شما در دوری من گریه کنی، خوشحال باش و افتخار کن که همچنین فرزندی را در راه خدا تقدیم کردی و افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام بزرگ رسیده است و امیدوارم که شما هم مانند دیگر مادر شهیدان صبر و شکیبایی از خود نشان داده و تو صبر را که زیباترین صفت اسلامی است، از خصایص خود قرار دهید و مانند اماممان که در غم شهادت فرزند عزیزش آقا مصطفی تنها گفتند: ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ) اکتفا کرد تو هم با بردباری ات مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزن. و تو ای خواهر مسلمانم! مبادا ناراحت شوید. شما هم مانند پدر و مادرم از خود صبر و شکیبایی نشان دهید و مانند زینب(س) که تا آخرین لحظات زندگی یاور حسین(ع)بود و بعد از شهادت او ادامه دهنده راه او و پیامرسان خط سرخ او بوده، تو نیز مانند او باشی و در همه حال کوبنده منافقین حیله گر و دشمنان امام(ره) و تو ای برادر عزیزم! مبادا شما با از دست دادن برادرتان روحیه خود را ببازی و خوشحال باشید و افتخار کنید که همچنین برادری را در راه خدا تقدیم کرده اید و که برادرتان در راه خدا به این مقام بزرگ رسیده است و من بعد از شما برادران میخواهم که شما هم راه مرا ادامه دهید. برادران عزیزم! راه مرا همان راه اسلام و مسلمین و پیروی از امام(ره)است، ادامه دهید و در همه حال یاور ستمدیدگان باشید و دشمن مستکبران خارجی و داخلی. مهمترین وصیت من این است که 2 سال برای من نماز و روزه بجا آورید خداوند همیشه حافظ و یارتان باشد و شما را حفظ نماید و در زندگی و در زیر سایه اسلام پیروز و موفق و شاد باشید. به امید پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و نصرت تمام مسلمین به رهبری امام بزرگمان. امام زمان(عج)، فرمانده کل جانبازان راه دین را یاد کنید و برای پیروزی مسلمانان کفر پیشگان و همچنین برای طول عمر امام(ره)بزرگوارمان همیشه دعا کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)خمینی(ره) را نگهدار. فرزند شما، مهدی عرب

یک پاسخ

  1. داستانی با عنوان « من بستر مهدی هستم » برگرفته از وصیت نامه شهید در بخش لاله های نوجوان، در مجله کیهان بچه ها شماره 3097 به چاپ رسیده است . تاریخ انتشار مجله 1401/09/08

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *