شهید سیف الله عیسی آبادی در اولین روز از شهریورماه سال 1343 در روستای عیسی آباد محلات دیده به دنیا
گشود. کودک یاش در روستا سپری شد و دوره ی ابتدایی را در روستا به پایان رساند. دوره ی نوجوانیاش مقارن بود با
شروع مبارزات مردمی علیه رژیم ستم شاهی. همچنان که مشغول به تحصیل در دوره راهنمایی بود، در مبارزه با رژیم
بسیار فعال و زرنگ بود و در تظاهرات های ده شرکت میکرد و همواره سعی داشت نفرت خود را از شاه و اعمالش
ابراز کند.
به اجرای احکام دین بسیارپایبند و معتقد بود و نماز، روزه، خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و
زکات. نمازش را به وقت میخواند و در حال نماز بسیار با تواضع، فروتن و ضعیف بود و علاقه شدیدی به امام
امت و نفرت شدیدی به منافقان داشت و همیشه میگفت: باید این منافقان نادان را به سختی سرکوب کرد. بسیار
خوش اخلاق و مردم دار بود و همه مردم ده و همه کسانی که او را میشناختند و با او آشنا بودند او را خیلی دوست
داشتند و بسیار طرفدار مظلوم و مخالف ظالم بود.
به مادر خود بسیار مهربانی میکرد و همیشه به دوستانش توصیه میکرد که با مادرتان خوش رفتاری کنید و به مادر
خود در کارهای خانه کمک کنید. نکته دیگری از خصوصیات اخلاقی که از خصوصیات آشکارتر بود، مخالف
سرسخت با سرمایه دار و مستکبران بود و از این لحاظ بسیار در درون خود رنج میبرد. همیشه دوست داشت خود باشد
و میگفت: باید انسان بر جامعه تحمیل نشود و سربار جامعه نباشد. بسیار کار میکرد. در کارهای کشاورزی به برادر
بزرگ خود کمک میکرد و همواره کمک حال خانواده بود.
373بعد از شروع جنگ خود را به جبهه های نبرد حق علیه باطل رساند تا بیشتر به اخلاق و اعمال نیکش جامه ی عمل
بپوشاند و خود را فدای دین و عقایدش کند. او بسیجی گردان محمد رسولالله از لشکر 17 بود که در دوازدهم
آبان ماه سال 1361 و در سن 13 سالگی در جریان عملیات محرم در منطقه عملیاتی ارتفاعات مرزی حمرین جام
شهادت را نوشید و مزد اعمالش را گرفت و به لقاءالله یوست. پیکر مطهرش نیز در زادگاهش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی)
هان ای زندگان! آگاه باشید قافله مرگ همچنان به مقصد در حرکت است و شما نیز به زودی بدان ملحق میشوید
و مادر جان! سعی کنید از شهادت من برای اسلام و انقلاب بهره برداری کنید و تقویت کنید و کسانی که به اندازه یک
خشخاش با انقلاب و دولت مخالفند، نباید در تشیع جنازه من شرکت کنند و شما ای برادر و مادر عزیزم، استدعا دارم
خود را از صبر کنندگان قرار دهید و خدا را شکر کنید که ثمره ی زندگیتان را در راه حق قرار دادید و در راه حق
شهید شده نه در راه های ضلالت. مادر جان! اکنون اسلام نیاز به آبیاری دارد و تنها با خون ما جوانان به ثمر خواهد
رسید.
از شما برادران عزیز میخواهم که اگر انقلاب را یاری نمیکنید لااق ضدانقلاب نباشید. ملت اسلامی! امام
را یاری کنید و روحانیت اصی را که سر منشأ تمام کارهای ما میباشد، از خودمان جدا نسازیم و از جوانان منحرف
میخواهم که به دامان اسلام بیایند، اگر میخواهند خوشبخت شوند و اکنون شهادت مرگ ر افتخاری است که بارها
به آن نزدیک شده ام ولی نصیبم نشده، شاید لایق شهید شدن نیستم زیرا که شهید مقامی والا دارد و من فردی گنهکار
هستم. اینک که با یاری خدا به جبهه میروم نه برای انتقام بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و امنیت میهنم ای
درپوتین میکنم و از خدای یاری میطلبم و از او میخواهم که هدایت کند …. ما تا آخرین قطره خونمان دفاع میکنیم
تا دشمنان اسلام را از خاک کشور اسلامی مان بیرون کنیم، از این نخواهیم نشست.
و یک پیام به امت شهید رور ایران از شما میخواهم که حسین زمان خمینی بتشکن را تنها نگذارید
و دستورات او را مو به مو اجرا کنید. و در آخر وصیت دارم که اگر من شهید شدم در کنار قبر پسر دائی خود،
غلامحسین حبیبی به خاک بسپارید.
والسلام و رحمته الله برکاته و مادر جان! کتاب های من را به کتابخانه عیسی آباد تحویل دهید. مادر جان زیاد ناراحت
نباشید. خداحافظ مادر عزیزم.