شهید سیدمصطفی عرب فرزند سیدعلی در تاریخ سیام خردادماه سال 1343 در محلات و در خانواده ای مذهبی و
معتقد به انقلاب به دنیا آمد. زندگی آنها بسیار ساده و فاقد بسیاری از امکانات بود اما با توکل بر خدا روزی خود را
کسب میکردند. ایشان یک خواهر بیشتر نداشت ولی به اندازه یک دنیا او را دوست داشت. پدر و مادر، فرزندانشان
را از همان دوران طفولیت با اسلام و احکام شرعی آشنا می کردند. در همیشه از همان دوران کودکی آنها را به پیروی
از روحانیت سفارش میکرد. کودک با اخلاق و با ادبی بود و دوست نداشت هیچوقت آزارش به کسی برسد و اینها
همه به علت انس او با اهل بیت (ع)بود.
در سال 1350 وارد مدرسه ابتدایی شد و علاقه زیادش به درس باعث میشد که درسش را ترک نکند. وقتی با
ورودش به مقطع راهنمایی انقلاب پیروز شد و با پایان دوران راهنمایی اش جنگ تحمیلی و تجاوزات رژیم بعث عراق
شروع شد. آن موقع اکثر قشر ضعیف جامعه، افرادی انقلابی و مبارز بودند و روحیه ظلم ستیزی در آنها هر روز رشد
میکرد و سیدمصطفی هم یکی از آنها بود، که با وجود سن کمی که داشت، همیشه پیگیر اخبار کشورش بود.
پانزده ساله بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. با تأسیس بسیج به دستور امام (قدس سره) علاقه زیادی برای شرکت در
برنامه های فرهنگی و نظامی آن داشت و تا جایی که میتوانست از فعالیت در مسجد و بسیج دریغ نمیکرد. از این که
توفیق رفتن به جبهه نصیبش نمیشد، بسیار ناراحت بود. از خدا میخواست که زودتر توفیق دفاع از اسلام و انقلاب را
به او هم عنایت کند، تا اینکه روز موعود رسید و حضور در جبهه نصیب او هم شد. موقع رفتن دیگر آن جوان همیشگی
نبود بلکه یک مرد کامل شده بود.
پاییز سال 1365 با عنوان بسیجی گردان ولیعصر (عج) به منطقه جنوب اعزام شد. خدمت در جبهه باعث رشد
معنوی ایشان شده بود. او بعد از سه ماه خدمت به جبهه ها در عملیات کربلای 5 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت
ترکش به درجه شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (قدس سره) و با درود به حرمت خون شهیدان حسین (ع)و با
درود به حرمت خون شهیدان انقلاب اسلامی ایران و با درود به آقا امام زمان (عج) و با ظهور هر چه سریعتر آقا امام
زمان (عج) و به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان وصیت نامه خود را آغاز میکنم:
ای برادران اول وصیت نامه خود وصیت میکنم که وصیت نامه مرا قاسم رئیس اکبری بخواند. ای برادران تا میتوانید
به جبهه بروید که جبهه جای بسیار خوبی است. ای برادران، سنگرها را خالی نگذارید. ای برادران، به خون سرخ خودم
قسم میخورم قسمتان میدهم که راه شهیدان را ادامه بدهید که این شهیدان واقعاً برای این جامعه زحمت کشیدند، این
شهیدان چشم چراغ این ملت اند.
ای برادران! من لیاقت شهادت نداشتم ولی مافوق شهادت آرزویی ندارم. ای برادران من به جبهه رفتم که جنگ را
به پیروزی برسانم و دشمنان اسلام را نابود کنم. ای ملت شهید پرور محلات این را به عنوان برادر کوچک از من گوش
کنید، به جبهه بروید و صدام و صدامیان را نابود کنید و انقلاب را به پیروزی برسانید.
ای برادران من که تا آنجایی که توانستم به مردم کمک کردم و باز هم ای مردم شهید پرور شهرستان محلات اگر
بدی از من دیدید، حلال کنید.
به هر حال ای پدران و ای مادران، فرزندان خود را راهی جبهه ها کنید تا که این انقلاب اسلامی ایران به زودی زود
به پیروزی برسد و به زودی زود صدام و صدامیان را نابود کنید.
خداحافظ شما.
مصطفی عرب، سه شنبه 1365/2/23.