شهید والا مقام محسن امیرخانی در اول فروردین ماه سال 1339 در شهر زیبای در خانوادهای مذهبی و متدین که مهر اهل بیت (ع) را در دل داشتند پا به عرصه هستی نهاد. محسن در دامن این خانوده مذهبی و مومن رشد کرد و مهر و مهربانی و تقوایی که از خانواده آموخته بود پیشه راه خود ساخت. از همان کودکی با هوش بود و به درس خواندن علاقه زیادی داشت با هوش و استعدادی که از کودکی در وجودش بود برای رفتن به مدرسه اشتیاق زیادی نشان می داد و دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از آن وارد دبیرستان شد در هنرستان رشته راه و ساختمان را برگزید و در سال چهارم دبیرستان برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد.
وی پس از تلاشی که برای درس خواندن داشت موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. از همان کودکی به نماز خواندن و عبادت علاقه بسیار زیادی داشت. از سن بسیار پایین نماز و قرآن و دعا را یاد گرفته بود و کتاب مورد علاقه اش قرآن کریم بود. معمولاً در مراسمات مذهبی شرکت می کرد و علاقه زیادی به فرایض دینی داشت. پس از اخذ مدرک دیپلم وارد عرصه کار شد و با کارگری و زحمتکشی سعی در به دست آوردن روزی حلال داشت. مدتی گذشت و شهید محسن امیر خانی برای اعزام به خدمت سربازی فراخوانده شد. دو ماه آموزشی خود را در کرمان گذراند و و سپس وارد گروه توپ خانه اصفهان شد. این دوران مقارن بود با هجوم لشگر دشمن به ایران اسلامی. مدتی بیشتر از جنگ تحمیلی نگذشته بود که محسن با توجه به رشته مربوطه خود عازم دهلران شد. و با شجاعت وصف ناپذیر خود با دشمن بعثی وارد جنگ شد. پس ازمدتی آنها از دهلران به اصفهان بازگشتند و پس از مدتی استراحت به آبادان اعزام شدند و او تا پایان خدمت در آبادان بود. پس از آنکه به محلات بازگشت با علاقه زیادی که به مطالعات اسلام شناسی پیدا کرده بود مدام در حال مطالعه بود. کمتر زمانی بود که کسی او را ببیند اما کتابی در دست نداشته باشد. او فقط جسمش در محلات بود؛ روحش در جبهه های نبرد و میان مردان خدا می گشت. پس از دو ماه توقف در محلات تاب و قرارش را از دست داد و به صورت داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت یک ماه مهمان کربلای ایران بود تا اینکه در دوم فروردین ماه سال 1361 در عملیات فتح المبین پس از نبردی دلاورانه در غرب شوش با اصابت تیر به پشت سرش به جمع شهدای ایران زمین پیوست. پیکرش در زادگاهش -محلات- به خاک سپرده شد.
