شهید محمدرضا رضوانی فرزند یدالله در تاریخ هشتم اسفندماه سال 1348 در شهر محلات قدم به دنیا نهاد. او د خانواده ای به دنیا آمد که در محله به درستکاری، اهل کار خیر و انقلابی، معروف بودند و به جز خوبی و مهربانی کسی از آنها چیز دیگری یاد نمیکرد. پدرش به احکام شرعی بسیار معتقد و مقید بود و از همان خردسالی فرزندان را به رعایت احکام و نماز سفارش میکرد.
خانواده ی گرم و صمیمی داشتند و همه در کنار می کوشیدند تا سختی زندگی به کسی فشار نیاورد. او شش خواهر و یک برادر داشت وقتی به دنیا آمد پدرش او را مایه ی برکت خانه میدانست. در سال 1355 وارد مدرسه شد و با هر سختی که بود تا پایان مقطع ابتدایی را در مدرسه مجد گذراند. در همان اواسط دوران ابتدایی اش بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. از نوجوانی در جمع بچه های مسجد و حزب اللهی های محل بود و هیچ ترسی از انجام کارهای انقلابی نداشت. اواخر دوران ابتدایی، جنگ تحمیلی آغاز شد. در همان سن ده دوازده سالگی میخواست به جبهه برود ولی موفق نشد. با دیدن تجاوزات بعثی ها به خاک میهنش نمیتوانست ساکت بشیند. سیکلش را در مدرسه آیت الله طالقانی گرفت و بعد از آن در پایگاه بسیج محله عضو شد و تمام کارهایش را برای رفتن به جبهه انجام داد. با اصرار تمام و علاقه خاصی اجازه اش را از پدر و مادر گرفت و در سال 1364 از طریق سپاه به عنوان بسیجی به جبهه جنوب اعزام شد.
از بدو ورود به جبهه فضای معنوی آنجا او را جوان دیگری کرد و برای رسیدن به آرزویش که چیزی جز شهادت نبود. هر کاری را انجام میداد. در جبهه هم به فکر خواهران و برادرش بود و برای آنها نامه می نوشت و به خواهرانش عفت و حجاب را توصیه میکرد و به برادرش غیرت علوی را گوشزد میکرد. ایشان پس از دوازده ماه خدمت در مناطق جنوبی کشور و رشادت های فراوان، آخر بسیجی گردان ولیعصر (عج) از لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) در عملیات کربلای 5، در تاریخ بیست و دوم دیماه سال 1365 با اصابت ترکش به پا و سرش به درجه رفیع شهادت رسید. پس از بازگشت پیکرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
« وَلَا تَحْسبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللَّهِ أَمْوَاتًا بَس أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. با سلام و درود بر امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینى (قدس سره) و با سلام و درود بر شهیدان و مجروحین، معلولین، اسیران و سلام و درود بر خانواده شهدا، اسیران و مجروحین و معلولین. با سلام و درود بر آن امامی که در صحراى کربلا تشنه لب شهید شد، کسى از مردم نبودند که آن امام بزرگوار را یارى کند. و با سلام و درود به مردم شهیدپرور شهرمان که همیشه در صحنه نبرد هستند.
ای مردم،ای مسافرهاى کربلا، قافله اى حرکت میکند. صداى زنگ این کاروان از جنوب و غرب کشور به گوش میرسد. آماده حرکت باشد امیر این کاروان اباعبدالله (ع) است. امیر قافله این کاروان،کرامت دارند، لطف و صفا دارند.ای مسافرهاى دنیا! برویم خود را به این کاروان برسانیم. هزار و چندى سال پیش این کاروان از مدینه حرکت کرد. کسى بیاری اش نشتافت، به سوى مکه حرکت کرد، ایام حج بود مردم اجتماع کرده بودند ولى اهل قافله ها از او فاصله گرفتند، رفت به کربلا. اهل این کاروان مظلومانه شهید شدند ولى کسى نبود این قافله را در صحرا کربلا همراهى کند ولى ای عزیزان شهید داده های اسیر و مجرو داده ها هنوز این کاروان در حرکت است صداى زنگ این کاروان از جبهه ها بلند است، حرکت کنیم به سوى این کاروان، از کاروان عقب نمانیم.
ای خانواده هاى شهیدان، اسیران و مجروحین، دیگر آن زمان ظلم نیست ما اهل کوفه نیستیم. ما داریم این قافله را همراهى میکنیم. من وقتى به جبهه آمدم در پى شهادت میرفتم و شهادت مرا نمی خواست و با من ازدواج نمیکرد تا روزى شهادت به من گفت: من تو را دوست دارم و میخواهم با تو ازدواج کنم و به سوى هدایت ببرم و من وقتى این کلام را از شهادت شنیدم و خوشحال شدم و از شهادت به خوبى استقبال کردم. سخنى دارم با مردم شهرمان!ای مردم قدر این آقاى بزرگوار امام جمعه شهرمان را بدانید. توى دهان این منافقانى که همیشه از انقلاب و امام جمعه مان بدگوئى میکنند، بزنید. از انقلاب و امام جمعه شهرمان حمایت کنید، با دولت همکارى کنید، ما اگر در جبهه ها شهید میشویم باید روحیه شما بالا رود. چند کلمه با این سودجویان دارم که نشینند و بگویند اینها را کول میدهند و توى گوششان خوانده اند و می خواهند به کشتنشان بدهند. ما براى دین و اسلام مان می جنگیم و این سودجویان باید به این جبهه ها بیایند. اینها را از نزدیک ببینند. چند کلمه ای با دانش آموزان و معلمان.
ای دانش آموزان شما ناراحت نشوید. اگر به جبهه نمی آیید در پشت جبهه درس بخوانید و به دانشگاه بروید و توى دهان این آمریکا بزنید. اى معلمان به دانش آموزان خوب درس بدهید و آنها را دانش آموز خوبى درست کنید. چند کلمه ای با خانواده خود! ای خانواده عزیز خود اگر من شهید شدم ناراحت نباشید چون من در راه حق شهید شدم. شما ناراحت نباشید که دشمن از ناراحتى شما خوشحال می شود. شما که باید این امانت را بدهید چه حالا چه بعداً ولى حالا خوب است این امانت را در راه حق بدهید که در پیش خدا سرافراز باشید.
ای خواهران من حجاب خود را حفظ کنید و زینب (س) وار باشید مثل زینب (س) رفتار کنید. ای برادرم اگر من شهید شدم جاى مرا پر کن و خوب درست را بخوان. جاى مرا در مدرسه و جبهه پر کن. چند کلمه ای دیگر با مردم! ای مردم اگر من یا امثال مرا در جبهه تکه تکه کردند و سوزاندند و در آب هاى دریاها انداختند ما باز هم میگوئیم مرگ بر آمریکا ولى شما هم نباید صحنه را ترک کنید. دیگر وقت شما مردم را نمیگیرم.
والسلام 65/9/29 آذرماه جبهه جنوب.