پاسدار شهید محمد ترک در سال 1346 در یک خانواده مذهبی در شهر محلات دیده به جهان گشود، از همان ایام طفولیت با فرهنگ و معارف اسلامی آشنا شد و در کنار پدرش که از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود رشد کرد. آن شهید عزیز علیرغم سن کم خود دیگران را به صبر و پایداری و استقامت در کارها و خواندن نماز و شرکت در نماز جمعه و… سفارش می کرد. او در نامه هایی که از جبهه برای خانواده خود می فرستاد همیشه آنها را به موارد فوق توصیه می نمود و خود را سرباز فداکار امام خمینی(قدس سره) میدانست. شهید محمد ترک عاشق خدمت در بسیج و پایگاه های مقاومت بود و علیرغم این که برادرش نیز در اسارت دشمن بعثی بود بارها داوطلبانه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
خودش از اتفاقات انقلاب و خاطرات زمان انقلاب می گوید: بهترین و شیرین ترین خاطره مهمی که از انقلاب اسلامی ایران دارم این است که به جبهه های حق علیه باطل رفتیم و در حالی که به آموزش می رفتیم همچون کسی که دنیا را به او داده بودند و بعداً در آموزش با بچه ها به یکدیگر می گفتیم کی میرویم به جبهه؟ چنان شور و شوق جبهه در سَرِ ما بود که نمی دانستیم که دنیایی هم وجود دارد یا نه هنگامی که به جبهه رسیدیم شاد و خندان بودیم. از دیگر خاطره های مهمی که من دارم راهپیمایی عظیمی بود که مردم از جاده پایین می گذرد و به خیابان که به طرف باقرآباد می رود منتهی می شود همه مردم و همه بچه ها با شور و شوق به شعارهای اسلامی پاسخ می گفتند و می گفتند بگو مرگ بر شاه- درود بر خمینی(قدس سره) .شهید محمد ترک چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت در حالی که به عنوان پاسدار در گردان ولیعصر(عج) خدمت می کرد در بیست و سوم بهمن ماه سال 1364 در منطقه فاو در حین عملیات بزرگ والفجر 9 در حالی که نام مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) را بر لب داشت عروج کرد و به خیل شهدای همیشه جاوید انقلاب اسلامی پیوست. پیکر پاک او همراه با پیکرهای برخی از همرزمان شهیدش در شهر محلات تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
آن هنگام که خورشید با چهره ای منبسط از دریچه آسمان به زمین می نگرد و آن موقع که ماه از دل تاریک شب با دیدگانی باز به سیمای زمینیان نظر می کند و آن زمان که ستاره ها از بلند جایگاهشان با سوسو زدن خویش بر جای جای کره خاکی دیده می دوزند، آن چه در این میان جلوه گری کرده و خویش را بر آنان عرضه میدارد همانا وقایع عظیمه ای است که در سرزمین اسلامی ایران لحظه ها را پر نموده و زمان مسخر خویش کرده است. اوج این شکوه و عظمت تا به آن جا رسیده است که عرشیان به نظارت نشسته و ملائک خود از تعجب بر این معنا لبخند می زنند اگر با انگشت عبرت تاریخ انقلاب خویش را ورق زده و با دیدگانی بصیر سطور آن را با دقت مطالعه کنیم خواهیم دید که حتی یک سطر از این کتاب خالی از کلمه مقدسه شهید و شهادت نخواهد بود و این خود هزاران هزار حماسه و شکوه و ایثار و مقاومتی است که توسط شهیدان آفریده شده است، زمان و مکان را در نور دیده و خود را از دست آویز بودن انسان بدور داشته اند آری با عقل مادی و ایده پست هیچگاه نتوان مجردات را لمس نمودن و شهیدان به منزله مجردانند و برای فهم این معنا بایستی مجرد شد که ماده را اصلاً توان فهم مجرد نباشد و حال که چنین است پس چه بهتر که اظهار عجز کرده قلم بشکنیم که ما را قدرت درک ارواح عالیه آنان نیست. بیایید برای ادراک این معانی از افکار عالیه خودشان بهره گرفته وصیتنامه هایشان را که قطرهای از دریای وجودی آنان است قرائت نماییم، بلکه از رهگذر این معنا توشه ای برای خویش فراهم آوریم. شهید عزیزی که کلمات درباره اش را در پیش داریم دومین فرزند این خانواده است که تقدیم انقلاب شده است برادر عزیزش چهار سال پیش به اسارت در آمد و اینک او کوله بار به زمین افتاده برادرش را به مقصد رسانید باشد که ما نیز در انجام مسئولیت خویش کوشا باشیم.از پدرم می خواهم که مرا به خاک بسپارد و نیز حقیر را اگر لیاقت باشد در گلزار شهدا دفن کنید و نیز از پدرم می خواهم که برای من قرآن قرائت کند و مرا ببخشد، از مادر و پدرم که شب ها برای من زحمت کشیده تا مرا بزرگ کرده اند تا در راه دین گام کوچکی بردارم تشکر می کنم و حلالیت می طلبم. خدایا من در برابر برادر بزرگم خجالت زده هستم و از خدا می خواهم که مرا در برابر او ببخشد و برای آزادی او دعا می کنم و امیدوارم که کربلا را آزاد کرده و به زیارت آن بشتابیم. به امید فتح کربلا والسلام.