شهید محمد سلیمی

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

محمد سلیمی

father.png

نام پدر

عزیز الله 

birthday.png

تاریخ تولد

01/05/1340

birth_loc.png

محل تولد

محلات

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

18/12/1364

mahale_shahadat.png

محل شهادت

فاو عراق

mazar.png

مزار

گلزار شهدا محلات _ قطعه دو

name_amaliat.png

نام عملیات

والفجر8

shoghl.png

شغل

تریکو باف

ozviat.png

عضویت

بسیجی

شهید والامقام محمد سلیمی مردی دیگر از تبار رادمردان این سرزمین، کسی که در راه امام(قدس سره) و انقلاب و برای آزادی و سربلندی ایران عزیز کوشید و جان خود را در طبق اخلاص نهاد و به درگاه خدای متعال هدیه کرد. و چه معامله زیبایی که حضرت حق دنیای فانی را خریدار شد و سعادت اخروی در دنیای باقی را نصیبشان گرداند. چرا که خوب میدانست مردان خدا تنها در راه رضای خداوند قدم بر میدارند و برای رضای خدای متعال میکوشند. تا به رستگاری برسند. و بار پروردگارا چه سعادتی بالاتر از این که آدمی در راه رسیدن به تو جان ناقابل خود را فدا کند و تو خریدار تمام کم و کاستی اش بشوی؟ شهید محمد سلیمی در اولین روز از مردادماه سال 1346 در تابستانی که خورشید سخاوتش را بر ایرانیان عرضه کرده بود و گرمای آن زمین را فرا گرفته بود در آغوش مادری مهربان و دلسوز پا به عرصه هستی نهاد. در دامن مادر مهربان و پدری زحمتکش رشد کرد و روزهای خوش کودکی را پشت سر گذاشت. خندههای شادمانه و صدای کودکانه اش هنوز هم در کوچه باغهای زیبای محلات کنار عطر گل ها می پیچد و او را در یادها و خاطرات زنده نگه میدارد. روزهای رفتن به مدرسه که فرا رسید، شور و اشتیاق فراوانی داشت چرا که از همان کودکی باهوش و با ذکاوت بود و به درس خواندن علاقه زیادی داشت. دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از آن وارد دبیرستان شد. هنگامی که به دبیرستان رفت، پدر و مادر بسیار خوشحال بودند و به او افتخار میکردند. محمد با تمام وجود درس خواند و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. وارد جوانی شده بود و در خیاطی کار میکرد. جوانی خوش رو و مهربان که آرزوهای زیادی را در سر می پروراند و برای رسیدن به آنها اشتیاق فراوانی داشت. اما زمانی که جنگ ایران را فرا گرفت دیگر تحمل نداشت و به سمت جبهه شتافت. در لباس بسیجی گردان ولیعصر(عج) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت و برای دفاع از کشورش پیشقدم شد. و پس از یک ماه نبرد دلاورانه در هجدهم اسفندماه سال 1364 در منطقه فاو عراق در عملیات والفجر 2 با اصابت ترکش خمپاره به قلپ رئوفش شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکرش در زادگاهش محلات به خاک سپرده شد.
biography.png

زندگینامه

will.png

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم ( فَلْیُقَاتِل فِی سَبِیل اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ یُقَاتِل فِی سَبِیل اللَّهِ فَیُقْتَل أَوْ یَغلب فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ) پس باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مىکنند در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد. درود پاک خدا بر سید المرسلین خاتم النبیین، حضرت محمد بن عبدالله(ص) و خاندان مطهر ایشان و سلام و درود بر حضرت روح الله خمینی (قدس سره)بزرگ و تمام شهدا در راه حق و همچنین سلام و درود بر تمامی رزمندگان این جهادگران حق و پویندگان راه الله و دلاوران زمان و تمامی اسرای عزیز و همه خدمتگزاران به انقلاب و اسلام و قرآن و ایران. سلام و درود بر شما ملت شهید پرور قهرمان و بالاخره سلام و درود بر پدر و مادر عزیز بر برادران و خواهران و مادران و خویشان. اکنون که قلم بر روی کاغذ برده ام تا وصیتم را بنویسم غرق در شادی و معنویت هستم ولی به فکر اعمال گذشته ام که می افتم آن زجرهای فراوانی که به پدر و مادر و کسانی دیگر داده ام آن گناهانی که در خفا کردم و آن کارهایی که خلاف شرع بوده و من انجام داده ام وجدانم را ناراحت می کند و انگار صدایی به گوشم میرسد که میگوید: تو بنده گنهکاری هستی و خدا تو را نمی بخشد. بارالها، ایزدا، پروردگارا، عاجزانه از تو میخواهم از سر تقصیرات من درگذری و گناهان مرا ببخشی. مادر عزیزم! خواهشی که از شما دارم این است که برایم دعا کنی و از خدا بخواهی که مرا از گروه شهدا قرار دهد و همچنین مرا حلال کنی چون خداوند فرموده: اگر پدر و مادر از فرزند راضی نباشند من هم راضی نیستم. مادرم در مرگ من صبور باش و همین طور که در این آیه شریفه میفرماید ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ )؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است. آری مادرم خداوند متعالی زمانی که انسان را می آفریند و پس از زمانی که عمر او به پایان میرسد، جان او را میگیرد و بالاخره دیر یا زود همه انسانها باید بروند ولی چه بهتر که با این همه نعمت که به ما عنایت فرموده در راه خودش این جان ناقابل را فدا کنیم. مادر عزیزم! مکرر از خدا بخواه این هدیه ناقابل و این امانتی که به دست شما سپرده بود، بپذیرد و در گروه شهدا قرار دهد. پدر عزیزم از زجرها و زحماتی که برایم کشیدید و هیچگاه نتوانستم جبران کنم، خیلی ممنونم و عاجزانه از تو میخواهم که مرا حلال کنی و صبور باشی و هر چه بیشتر ثابت قدم و استوارتر راه شهیدان را ادامه دهی. پدر و مادرم! در زندگی ام علاوه بر اینکه جبران زحمات شما را نکردم بلکه کارهایی که بر خلاف میل شما بود، میکردم و از این بابت خیلی زجر میکشم، شما را به خدا قسم میدهم این لحظه آخر مرا حلال کنید و برایم دعا کنید تا خدا گناهان مرا بیامرزد. برادران عزیز! در طول عمر خود نافرمانی های زیادی از شما کرده ام ان شاءالله به بزرگی خودتان میبخشید و مرا حلال میکنید و امیدوارم پس از مرگ من همان طوری که پیش از انقلاب تا به حال در راه خدا گام برداشته بودید و قاطعانه جلو دشمنان اسلام می ایستادید بعد از من استوارتر و قاطعانه تر باشید که خدای ناکرده اسلام در خطر نیفتد و خون این شهیدان عزیز از بین نرود. خواهرم پس از من بی صبری نکن و صابر باش که خداوند صابرین را دوست دارد. مبادا با بیصبری خود دل دشمنان اسلام را شاد کنی البته من اطمینان کامل به شما دارم که شما هر کدامتان به مانند زینب (س) هستید. پدر و مادر و برادرن عزیزم و خواهرم از شما میخواهم که از تمام اقوام و دوستان برایم حلالیت بطلبید. ملت عزیز و شهید پرور ایران! از شما میخواهم دنباله رو راه شهیدان باشید و این انقلاب عزیز را به ثمر برسانید و در همه حال و همیشه یار و یاور امام (قدس سره) عزیزمان باشید و همیشه بعد از نمازهایتان دعا به جان رهبر عزیز این پیر جماران بکنید. آری تا آنجا که میتوانید در جلسات دعا شرکت کنید که ما هر چه داریم از این دعاها داریم. همانطور که امام (قدس سره) عزیزمان میگوید: آنچه سبکبار میکند انسان را از این ظلمت کده بیرون میکشد و نفس را از آن گرفتاری ها و سرکشی ها خارج میکند، این ادعیه است که از ائمه (ع) وارد شده است. از شما خانواده عزیزم میخواهم تا آنجا که برایتان مقدور است در جلسات دعا شرکت کنید و به یاد من هم باشید و برایم دعا کنید تا ان شاءالله خداوند این بنده حقیر و گنهکار و همچنین همگی شما را بیامرزد. سینه تنگم مجال آه ندارد/جان به هوای لب است و راه ندارد گر من سیه رو شدم غلام تو هستم/خواجه مگر بنده سیاه ندارد خوشا دردی که درمانش تو باشی/خوشا راهی که پایانش تو باشی والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایدبار
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.