جنگ تمام شده بود، جنگی سخت و نابرابر که آرامش و آسایش ایرانیان را به یغما برده بود و جوانان بسیاری را چون لاله های خونین پرپر کرده بود. جوانانی که خون سرخشان راه هدایت بشر را روشن کرد تا نسل آینده راه را گم نکنند و راه را از بیراهه تشخیص دهند. جوانانی که چون سروهای تا ابد ایستاده در برابر دشمن ایستادگی و مقاومت کردند و تلاش کردند تا ذره ای از خاک میهن را به دست دشمن نسپارند. آنها رفتند اما یادگاری های جنگ باقی ماند و گاه و بیگاه آرامش مردم ایران را دستخوش خود ساخت. یادگاری هایی در دل خاک که جان بسیاری از غیور مردان را به خطر انداخت. غیور مردانی که زمان و مکان برایشان معنا نشده بود و در هر شرایطی برای آبادی و آزادی ایران آماده بودند.شهید گرانقدر محمد رمضانی شیرمردی دلاور که در سال 1341 در شهرستان زیبای دلیجان در استان شهیدپرور مرکزی دیده به جهان گشود. او در سایه درختان ایستاده و بلندقامت زندگی کرد و چون سروهای آزاد و ایستاده با صلابت و استواری در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کرد. او در کنار اعضای خانوادهای مهربان و متدین متولد شد و در میان آنها راه درست زندگی را پیدا کرد. در سن هفت سالگی وارد دبستان شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس وارد مقطع دبیرستان شد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. او پس از اینکه تحصیلات خود را تمام کرد به عنوان پاسدار سپاه مشغول به کار شد. تا از حریم ایران زمین پاسداری و حفاظت کند. شیرمردی مومن و انقلابی که تلاش میکرد تا ارزشها و آرمان های دینی و انقلابی مردم ایران را به بهترین شکل حفظ کند و اجازه ندهد ارزش های دینی مردم خدشه دار شود. محمد در دوران جوانی ازدواج کرد تشکیل خانواده داد. او خوشبختی را بیش از پیش حس کرد و با آمدن فرزندان زندگی برایش زیباتر شد. همسری مهربان و دلسوز و پدری فداکار و دوست داشتنی بود که بعد از جنگ تحمیلی علی رغم این که تازه بازنشسته شده بود، برای انجام مأموریت پاک سازی میدان مین به سمت ایلام رهسپار شد. شیر مردی که در حین عملیات پاکسازی منطقه ابوقریب1387/9/13بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت رسید و به قافله شهدا پیوست. پیکر این شهید بزرگوار در شهرستان محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلونَ وَيُقتَلونَ ۖ وَعدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ ۚ وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاستَبشِروا بِبَيعِكُمُ الَّذي بايَعتُم بِهِ ۚ وَذٰلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ
خداوند جان ومال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده و آنها در راه خدا جهاد می کند به نیت این که دشمنان دین خدا را بکشند یا خود کشته شوند این وعده قطعی خداوند است و عهدی است که تورات و انجیل وقرآن یاد فرموده است و از خداوند با وفا تر به عهد کیست
ای اهل ایمان شما به خود در این معامله خریدار بهشت ابد است ، بشارت دهید وآن بشارت فدا کردن جان و مالتان است که این معامله با خداوند به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است .
خداوند امروز که وقت آن رسیده که با جانم با تو میثاق ببندم تا ریخته شدن قطره قطره خونم در راهت مبارزه بکنم پس خدای من قصد آن دارم که به همرزمان و کیشان و آشنایان چند نکته ای را بیان کنم خداوندا توان و قدرت بیان و نوشتن را از تو می خواهم وبه یاد و راه تو برای تو می نویسم خدایا تو شاهد باشی که من از ته قلب می نویسم اگر بر دل سنگ دلان یا منافقان ننشیند و یا اثری نداشته باشد علتش از قلب سیاه خودشان است . خدایا من درست تو را نشناختم من درست در راه تو جانبازی نکردم من درست برایت بندگی نکردم پس خدایا تو چطور با این قریبه با این ناشناس و این که هنوز دل از دنیا نکده و معامله می کنی . چطور برای قریبه آهنگ عشق سر می دهی خدایا به بزرگیت قسم من شرمسار و شرمسار تر از شرمساران که با تو معامله کنم . خدایا من بنده ای هستم که هنوز نافرمانی تورا می کنم . خدایا من بنده ام بنده ی هوا و هوس خدایا من قدرت لبیک گفتن به ندای تورا ندارم با این حال بدم باز خدایا من خودم را وقف تو می کنم و مالک اصلی من تویی نه هوای نفسم خدایا با این صدای نارسایم صدایت می کنم که معبود منی من اهل معامله هستم گرچه در گناه غرق شده ام ولی با اینکه گناه می کم تو را هم دوست دارم . خداوندا دراین ساعت که هنوز از مرگ خبری نیست ، شهادت می دهم به حقانیت تو و رسول و ولی ات اشهدو ان لا اله الا الله و اشهد و ان محمدا رسول الله و اشهد و ان علیا ولی الله.
پدر و مادر بزرگوارم همان گونه که می دانید من راه خودم را انتخاب کردم و کسی به من تحمیل نکرد و دراین زمان که لحظه وداع است چند مطلب را لازم می دانم خدمتتان عرضه بدارم اول این که من فرزند خوبی برایتان نبودم و درست حق شمارا ادا نکردم نا فرمانی شمارا زیاد کردم و درست نتوانستم پاسخ زحمات شمارا بدهم خصوصا مادر عزیزم که نتوانستم حتی پاسخ یک شب از شبهایی که مرا شیر داده بدهم با این حال و احوالم عاجزانه و حقیرانه از شما خواهش می کنم که تمام بدیهایم را ندیده بگیرید و نافرمانیهایم را به بزرگواری خودتان ببخشید پدر و مادرم از شما می خواهم که که بعد از من صبر را پیشه کنید و به عبادت و آماده کردن خودتان برای دنیای دیگر بپردازید .نماز را سبک نشمارید و مسلمان بودن را به نماز و روزه ندانید از غیبت ، دروغ و تهمت به مردم
جداً پرهیز کنید. حق الناس نکنید و خداوند بزرگ را در هر حال گواه و ناظر بر اعمال خود بدانید. پدر و مادر عزیزم در عذاداری من گریه نکنید بیش از حّد آنها که در مقابل انقلاب می ایستند و همیشه نِق می زنند در مقابلشان قد علم کنید و روی خوش به آنها نشان ندهید و هیچ وقت در پیش رویشان یا در حضور مردم گریه نکنید . مادر و پدرم اگر در متن قضیه بروید می فهمید که ماگریه نداریم که برایمان بکنید ، گریه از ترس خدا بکنید که اگر از کسرت گریه کور هم بشوید باز هم بست نیست . گریه به اسیری اولادان ابا عبدالله بکنید نه برای ما و هم سال ما که گریه نداریم . پدر ومادرم از یاد نبرید که من یک امانت بودم در پیش شما و شما باید به خودتان بقبولانید که هر وقت خداوند بزرگ اراده کند امانت خود را پس بگیرد و هیچ مانعی نباید در کار باشد و شما از خدائید باید یک روز بروید پس چه بهتر که انسان در راه او شهید بشود . پدر و مادرم در آخر کلامم با شما وهمسرم یک امانت می سپارم و آن فرزندم است که از خداوند به من و من به شما امانت می سپارم و می خواهم از شما که در تربیت او کمال بزرگواری را بکنید و اما برادر بزرگوارم شما هم خودتان بهتر میدانی که در عزای ما صبر کنی ولی بنده ی حقیر از شما می خواهم که از بدیهایم چشم بپوشی و نافرمانیها و کم لطفی های بنده را ببخشی و در تربیت فرزنداند بیش از کارهای دنیوی بکوشی که دینی در گردنت نباشد همانگونه که در صحنه هستی از شما تقاضا میکنم که در جبهه حضور داشته باش و خداوند را یاری کن .
خواهرانم شما هم مطلع هستید که بنده در چه راهی قدم گذاشتم و خودتان شاهد بودید که کسی به من تحمیل نکرد اگر روزی ناکسانی آمدند گفتند که به زور یا اجبار جوانان را به
جبهه بردند دهانشان را خورد کنید که اینها بدتر از کفار هستند خواهرانم برای شما هم برادر خوبی نبودم نتوانستم درست حق شما را ادا کنم در کارهایم اشتباه زیادی داشتم هیچ وقت نشد که از دست ما گله نداشته باشید ولی چه کنیم موقیت جور نبود که بتوانیم به کارهای شخصی بپردازم ولی حالا وقت آن رسیده که با هم وداع کنیم عاجزانه از شما می خواهم که پیرو خط سرخ حسین(ع)و نایب او خمینی بزرگ باشید و پیرو فاطمه(س) پهلو شکسته با شید و در حفظ حجاب دقت کامل را بکنید . خواهرانم شهادت ما را رواج ونشر اسلام بوده و هست و اباعبدالله الحسین(ع) اصل شهادت خود و فرزندانش و اسیری اولادنش برای نشر و رواج دین بود و برای بر جا ماندن احکام اسلام، پس خواهرانم از شما عاجزانه می خواهم که خودتان و کلیه خواهران دینی در حفظ حجاب بکوشید که اگر حجابتان را حفظ نکنید خون هزاران شهید را پایمال کرده اید در تربیت فرزندانتان دقت زیاد بکنید خدا را به آنها با دلیل بشناسانید و پیرو خط امام باشید و در عزای ما صبر کنید
وگریه بیش از حّد نکنید همیشه یاد مرگ باشید و به آخرتتان برسید که دنیا محل گذراست
مراهم ببخشید و حلالم کنید و شما همسرم از شما می خواهم که در تربیت فرزندم دقت زیادتر بکنی ودر نبودن من با نارسائیها وناگوائیها بسازی و صبرکنی تا خداوند عظیم به شما عطا بفرماید. از عمو زن عمو معذرت می خواهم که نتوانستم آن جور که باید باشم نبودم و بدیهایم را به بزرگیتان ببخشید همسرم از اینکه نتوانستم از اوّل ازدواجمان تا حالا
پیش شما باشم معذرت می خواهم و فقط خواهشی که دارم در تربیت و نگهداری فرزندمان است و چند نکته ای به همشهریان و آشنایان ای پدران و مادران و برادران وخواهران
امروز روز امتحان است امروز روزیست که همان حسینی که هر موقع روضه اش را میخواندند به سر و سینه می زدید و گریه می کردید لبیک گو می خواهد پس ای خانوادهایی که دارای جوانان زیادی هستید چه شده است که از مرگ آنها حراس دارید
چرا به جبهه ها نمی آیند فرزندانتان آیا درست است در این موقیت فرزندان شما در خانه ها باشند و در جبهه کمبود نیرو باشد بترسید از خدا بترسید از روزی که در آن روز پشیمانی سودی نخواهد داشت فرزندانتان را ارشاد کنید ، تحریک کنید تا به جبهه ها بیایند مگر نمی خوانید در قرآن که می فرماید : فرزندان شما ، شما را از یاد خدا قافل نکنند .
پس چه دلبستگی به آنها می بندید مگر ایمان ندارید به اینکه مگر آخر فرا می رسد و همه فانی شدنی هستیم . پس چرا در این دنیای بی ارزش خدای جبار وقادر را فراموش می کنید خواهران عزیز دینی شمایی که پیرو فاطمه(س) باید باشید مگر فاطمه (س) فرزندانش را دوست نداشت پس چه باعث شد که راضی شد حسینش را به شهادت برسانند مگر خداوند به آنها لطف فراوان نداشته پس اگر دنیا ارزش داشت مال آنها بود آنها که همه چیز داشتند و قادر بودند در بهترین کاخها زندگی کنند پس چرا نان شب خودشان را هم به فقرا می دادند آیا مگر جز این بود که برای خدا بودند پس مادران بترسید از خدا و دلتان بسوزد برای جوانان نتان که دراین دنیا اسیر هوا و هوس بشوند و این عمر گرانبها را به خاری و ذلت به پایان برسانند خواهران جوان شما هم به جنگ با دشمن داخلی و خارجی فکر کنید همان آمریکایی که ما را وادار به جنگ کرده ، به علت این است که دامان مادران پاک بوده و فرزندان خوب و با ایمان تحویل جامعه داده و آنها می خواهند کور شوند که این عزیزانی
که از همه چیزشان گذشته اند فقط برای خدا می جنگند را نمی خواهند ببینند واصل برای این است که عفت در جامعه بوده همان آمریکا در سدد است که حجاب را از بین ببرد تا فرزندان این جور نباشند .پس هوشیار باشید و حجابتان را حفظ کنید شما برادران عزیز، ای جوانان شما هم بیاید در جبهه نور خدا را ببینید گول این دسیسه بازان را نخورید بخدا آنان که منع می کنند جبهه آمدنتان را دشمنان هستند ما که باید بمیریم پس چه بهتر در راه خدا شهید بشویم ، ننشینیم تا مرگ سراغمان بیاید ما به سراغ مرگ برویم .