شهید محمد لر در اولین روز از شهریورماه سال 1345 در روستای مزور از توابع شهرستان محلات در یک خانواده کشاورز و متدین، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در روستا، دوره راهنمایی را در روستای نخجیروان به پایان رساند و بعد از ترک تحصیل ، به روستا بازگشت و همراه پدرش کشاورزی میکرد. او از نوجوانی بسیار خوش اخلاق بود و در نماز جماعت شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب از پیروان راستین امام(ره) بود و خود را سرباز انقلاب میدانست. جنگ تحمیلی که آغاز شد، داوطلبانه به جبهه اعزام شد و پس از مدتی به عضویت سپاه درآمد. محمد در آبان ماه سال 1363 ازدواج کرد و پس از یک هفته مجدداً راهی مناطق عملیاتی شد و تا زمان شهادت بیشتر ایام در جبهه بود.آخرین مرحله از حضورش در مناطق عملیاتی مصادف شد با عملیات والفجر 8 و او که به عنوان فرمانده گروه شناسایی در واحد اطلاعات عملیات لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع)در آن عملیات شرکت کرده بود، در بیست و ششم اسفندماه سال 1364 در منطقه کارخانه نمک فاو بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
به نام الله و به یاد الله و برای الله و به خاطر رضای الله و در راه الله مینویسم چند کلمه به عنوان وصیت. راه وصال از طرف خالق منان ایزد یکتا؛ او که مهربان مهربانان است. او که در حق این حقیر لطف کرد و این بهترین هدیه را به من حقیر داد. اول اینکه لیاقت داد که به عنوان یک سرباز کوچک در راهش قدمی کوچک بردارم و او آنقدر بزرگ و مهربان و با فضیلت و کرم است که این هدیه را به من بخشید. دیگر نمیتوانم در مورد بزرگی الله صحبت کنم.
می پردازم به چند کلمه ای با پدر و مادر و خواهرانم و برادرانم و همسرم و دوستانم. اول ای پدر عزیز! مرا حلال کنید و از طرف من از تمامی فامیل ها و دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید. مرا ببخشید که نتوانستم به شما خدمتی هرچند کوچک کنم و بعضی اوقات شما را ناراحت میکردم و مادر جان مهربانم! تویی که هر وقت من میخواستم به جبهه بروم، مرا به امانت میفرستادی. تو را به خدا مرا حلال کن چون من به تو اصلاً خدمتی نکردم. مرا ببخش و از خواهرانم میخواهم که با حجاب خود خون تمامی شهدا را حفظ کنند و مرا حلال کنند و از برادرانم میخواهم که در خط امام(ره)باشند و درس هایشان را خوب بخوانند تا بتوانند در آینده رهرو خون شهدا باشند و از همسرم میخواهم مرا حلال کند و از طرف من از فامیل ها حلالیت بطلبد و دوستانم که برایم زیاد زحمت کشیدند، میخواهم که مرا ببخشند و حلال کنند و همیشه در خط امام(ره)باشند و از خداوند متعال پیروزی و سلامتی همه را خواستارم. من به مقدار 45 روز روزه قرضی دارم که امیدوارم برایم بگیرید من از اهل مزور از کوچک تا بزرگ حلالیت میطلبم.
هر کس که به خانه تان آمد از طرف این حقیر حلالیت بطلبید. راستی اگر خداوند فرزندی به همسرم داد و اگر که پسر بود، اسم او را محمدرضا بگذارید و اگر دختر بود زینب بگذارید. و جنازه مرا اگر برایتان آوردند، ببرید در کوچه های مزور بگردانید و بعد به خانه ام ببرید و بعد مرا در قطعه شهدا محلات به خار بسپارید در آخر از امام جمعه محترم محلات حاجی آقا مقدسی حلالیت میطلبم چون چند بار مزاحمش شدم. از نظر اموال هم که چیزی ندارم هر چه هم که دارم، پدرم میداند. باز هم از همه شما معذرت میخواهم.
در آخر امام(ره)را دعا کنید. التماس دعا دارم. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)خمینی(ره) را نگهدار … همسر گرامی ام! درباره اینکه پولی نداشتم که مهریه تو را بدهم و به جبهه بروم، مرا ببخش و حلال کن. امیدوارم چون که نتوانستم تو را به زیارت حضرت رضا(ع) ببرم و نتوانستم مهریه تو را بپردازم، در عوض به زیارت کربلا بروی و با زیارت حسین(ع) خوشحال بشوی و اما نمیدانم چطور از مهر و محبت پدر و مادرم تشکر کنم. پدر و مادر! خیلی ممنون؛ امیدوارم که خداوند اجرتان بدهد. والسلام، فرزند کوچک شما، محمد لر64/11/15
۱ دیدگاه در “شهید محمد لر”
محمد دوستداشتنی