شهید محمود کریمی در سیام شهریورماه سال ۱۳۴۷ در روستای ور سفلی از توابع شهرستان محلات متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند. همزمان با تحصیل به پدرش در کشاورزی و باغداری کمک می کرد. دلش می خواست باری را از روی دوش پدرش بردارد تا رضایت خدا را به دست آورد. از همان اوایل که خودش را شناخت از نمازش غافل نمی شد و معمولاً سعی میکرد نماز را اول وقت و به جماعت به جا آورد. از نوجوانی شیوه ی پیغمبری یش گرفته بود. پس از گذراندن سه سال دوره راهنمایی در همان روستا با عشق و علاقه ای بخصوص به حوزه علمیه محلات راه یافت و با شوق بسیار مشغول به تحصیل شد تا بتواند در راه اسلام قدمی بردارد.
پس از گذشت چند ماه که در حوزه علمیه محلات مشغول تحصیل بود با شوق و علاقه از طریق سپاه پاسداران محلات جهت فرا گرفتن آموزش های نظامی به پادگان ۲۱ حمزه سیدالشهدا (ع) اعزام و پس از ۴۵ روز آموزش به
جبهه بانه کردستان اعزام شد. در آنجا در گروهان جندالله مشغول خدمت گردید و در عملیات و کارسازی چندین روستا شرکت کرد. با وجود سن کمش بسیار شهامت داشت و در انجام هیچ کاری کوتاهی نمی کرد. پس از سه ماه حضور در جبهه های دفاع مقدس، مأموریت خود را با سرافرازی و افتخار به پایان رسانید ولی این آخرین مأموریتش نبود بلکه در این حال بیش از پیش به جبهه علاقه پیدا کرده بود. بعد از چندین ماه حضور فعال در جبهه به روستا برگشت. در آن زمان آن حوزه تعطیل شده بود و همچون گذشته به کار کشاورزی و باغداری به کمک پدرش مشغول شد. با فرا رسیدن مهر سال ۶۳ علاقه زیادی برای ادامه ی تحصیل در حوزه ی علمیه ی قم داشت ولی برای دستیابی به این مهم می بایست دیپلم می گرفت. از همین رو در کلاس اول نظری مشغول تحصیل شد. خودش در دبیرستان بود اما قلب و روحش در جبهه ها گشت می زد. در نهایت این شور و شوق باعث شد تا مجدداً تحصیلات را رها کند و در تاریخ ۶۳/۱۰/۱۰ راهی جبهه و در منطقه ی طلائیه مشغول خدمت شد. اما این بار پس از چند روز در عملیات بدر شرکت کرد و در تاریخ بیست و پنجم اسفندماه سال ۱۳۶۳ در جریان عملیات و در منطقه ی شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه اش رسید. پیکر مطهرش را در زادگاهش به خاک سپردند.
زندگینامه
وصیت نامه
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللَّهِ أَمْوَاتًا بَل أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
با درود و سلام به آقایمان امام زمان (عج) و نایب برحقش امام (قدس سره) عزیزم، بت شکن زمان و با درود بر آن شهیدانی که حساب خود را سنجیدند، رفتند و ما از آنها عقب ماندیم که راه حسینی را پیشه کردند و به آرزوی دیرینه خودشان رسیدند. ای خدای عزیز شهادت در راهت یک سعادت می دانم و آرزوی دیرینه من هم همین بود. فقط تنها از روز قیامت وحشتم است. ای خدا من آمدم تا در راه تو و راه مولایم فدا شوم. خدایا اگر نبودیم که در آن زمان مولایمان
حسین (ع) را یاری کنیم حال آمده ایم حال آمده ایم تا نگذاریم که اماممان تنها بماند. تنها پیامی که برای شما امت
دارم این است که اماممان را تنها نگذاریم و از دعاها غافل نشویم. و ای خدای عزیزم! خودم آمدم با قلبی پر از عشق و محبت به امام (قدس سره) عزیزم و با قلبی پر از کینه نسبت به دشمنان اسلام. ای امت! هشیار و آگاه باشید و بنده با پای خود و با شوری که داشتم، با پای خود آمدم. ای خدا تو شاهد و ناظر بودی که فقط به جز … کشته شدم امید آن دارم که راه مرا ادامه دهید. تنها صحبت دیگرم که مکرر میگویم این است که نکند امام (قدس سره) عزیزمان را دلسرد کنیم و خدای نکرده خون شهیدان را به هدر بدهیم. پیامی برای خانواده ام. پدر و مادر عزیزم از زحماتی که برای من کشیدید، خجالت زده ام و از خدا برای من طلب آمرزش کنید. مادرم! هیچ نگران مباش و شما همین طور پدر عزیزم. خداوند صبری عظیم به شما خانواده های شهدا عطا کند و از برادرانم می خواهم که راه مرا ادامه دهند و از خواهرانم میخواهم زینب (س) گونه و صبور باشند…. در ضمن من حدود ۷۰۰۰ تومان پول پیش پدرم دارم که اگر احتیاج دارد، بردارد و اگر هم احتیاج نداشت خرج مسجد یا یک کتابخانه بسازد… .
والسلام.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی (قدس سره) را نگهدار ۶۳/۱۲/۱۸.