شهید حسین حبیبی در دوم اردیبهشت سال 1337 در یکی از روستاهای توابع محلات به نام لریجان در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. از دوران کودکی با کار و تلاش آشنا شد و در ایام فراغت از تحصیل یار و مددکار پدر بود. پس از اتمام تحصیلات و اخذ دیپلم طبیعی با پایان دوران خدمت سربازی ، ازدواج کرد و خداوند متعال به او فرزند پسری عطا کرد. هم زمان با حرکت و خیزش مردم علیه حکومت پهلوی به صف مبارزان انقلاب پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1358 از آنجا که شاهد زحمات کشاورزان و روستائیان بود. برای خدمت به مردم و کشور و انقلابش وارد جهاد سازندگی شد و در عرصه خدمت به محرومان فعالیت می کرد. در محل سازمانی در کمیته آبرسانی برای تامین آب آشامیدنی مردم و به ویژه روستائیان تلاش فراوانی می نمود. با شروع جنگ تحمیلی برای خدمت بیشتر به صف سنگر سازان بی سنگر پیوست و چندین مرتبه به صورت داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و با تلاش صادقانه خود در جبهه های نور حماسه ها آفرید. بار آخر عاشق تر از همیشه بود و او عاشقانه می رفت تا دعوت یار را لبیک بگوید وآنچه داشت در این راه هدیه کند. آخرین مرحله اعزامش مصادف بود با عملیات فتح المبین در غرب شوش. حسین در تاریخ دوم فروردین ماه سال 1361 در منطقه شوش با خدای خود وعده دیدار داشت. او بر سر وعده حاضر شد و خالق خود را ملاقات کرد. ترکش نیروهای بعثی پیشانی حسین را درید تا او به این بهانه آسمانی شود. پیکر شهید بنا بر وصیتش در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
(کُل نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ.) هر نفسی ذائقه مرگ را مى چشد.
سپاس بیکران بر خداوند متعال که چگونه زیستن و چگونه مردن (یعنى مرگ را انتخاب کردن) به ما آموخت. و درود بى پایان بر پیامبران بر حق الهى که براى راهنمائى بشریت آمده اند بالاخص خاتم پیامبران محمد بن عبدالله(ص) که آخرین فرستاده خداست و بعد از آن هم پیامبرى نخواهد آمد. و همچنین دورود بر دوازده امام (ع) بر حق و پیشواى شیعیان جهان که امام دوازدهم در پشت پرده غیب است. و روزى ظهور خواهد کرد. و سلام بر جمیع علماى اسلام بالاخص امام امت. روح خدا. قلب توفنده ملت مستضعف مسلمان روح الله الموسوى الخمینى (قدس سره) و اما چند کلامى هم براى همسرم و فرزندم و پدر و مادرم! پدر و مادر عزیزم افتخار کنید که چنین فرزندى تربیت کردید که به نداى حسین (ع) زمان لبیک گفت و این هم از برکت انقلاب بود و امیدوارم که مرا ببخشید که نتوانستم زحمات طاقت فرساى شما را جبران کنم و اما تو اى همسرم تو یار وفادار و اسرار رمز من بودى. تو مونس تنهایى من بودى در ولایت غربت و حال تو مانده اى و فرزندم (یاسر)، امید آن دارم که او را خوب تربیت کنى. و کلامى هم با شما اى مومنین اى برادران و خواهران مسلمان. قدر این انقلاب و این آزادى و این امام (قدس سره) امت را بدانید وشکر خدا را بجاى آورید و بدانید که اگر این نعمت هایى که خدا به شما داده است، کافر باشید، خدا نا کرده به عذاب الهى گرفتار مى شوید. و اما مشکلات و قرض و بدهى که دارم… . وکیل من حاج آقا طه مقدسى امام جمعه محترم شهرستان محلات باشد و اگر جسد من پیدا شد و آوردند به قطعه شهدا در شهرستان محلات به خاک بسارید. از خداوند متعال سعادت و سلامت مسلمین را خواهانم.
خداحافظ. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.