شهید حمیدرضا محمدی

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

 حمیدرضا محمدی

father.png

نام پدر

جواد

birthday.png

تاریخ تولد

01/03/1344

birth_loc.png

محل تولد

محلات

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

11/05/1362

age.png

سن

22

mahale_shahadat.png

محل شهادت

1403-03-13 17:00:11

mazar.png

مزار

گلزار شهدا محلات _ قطعه دو

name_amaliat.png

نام عملیات

پدافندی

shoghl.png

شغل

بسیجی

ozviat.png

عضویت

بسیجی

حمید متولد سال 1344 در محلات بود. در 1 خردادماه چشم به دنیا گشود. باید متذکر شوم که چندین سال بود از خدا درخواست اولاد کرده بودیم و باید گفت حمید را با راز و نیاز و به نام امام رضا (ع) از خدا گرفتیم و به همین خاطر اسمش را حمیدرضا گذاشتیم. از یک طرف با راز و نیاز او را از خدا گرفته بودیم و از طرف دیگر فرزند بزرگخانواده بود. خب به او خیلی علاقه مند بودیم اما چون در راه خدا و به خاطر اسلام شهید شده مقداری از درد ما را تسکین میدهد. در همه نامه هایش مکرراً متذکر میشد که اسلام مکتبی است که همه ما باید فدای آن شویم و انگار از همان اول میخواست با این کلام شیرین و خدایی ، در گوش ما کند که اگر من شهید شدم، ناراحت نباشید. البته ناراحتی ما به خاطر این است که نیست تا بیشتر به اسلام خدمت کند و فرزند دوم ما هم خیلی کوچک است تا جای برادرش را پرکند. هر چند که پرچم افتاده از دست سرداری را سردار دیگر بر خواهد داشت. او از کودکی خیلی مظلوم ولی فعال و کوشا بود. در سن 6 سالگی به دبستان رفت و اخلاق و رفتار او رضایت معلمان را جلب کرد. از شروع درس خواندن او از هوش و استعداد سرشارش میشد به استثنایی بودن این کودک ریزنقش پی برد. در مقطع راهنمایی علاوه بر درس خواندن در مدرسه ، درس انقلاب را نیز شروع کرد. او به همراه یکی از دوستانش که شهید شد به مجالس و محافل و مساجد میرفتند. از کودکی علاقه خاصی به روحانیت و مذهب داشت. حمید به ورزش علاقمند بود و معمولاً برای شرکت در بازی فوتبال با دوستانش به استادیوم میرفتند. شب ها اکثراً جلسات دعای توسل و نیایش داشتند. او بعد از ورود به دبیرستان با سایر دوستان فعالیت را شروع کرد و کس از پیروزی انقلاب عضو انجمن اسلامی دبیرستان شد و همان موقع به خاطر علاقه به سپاه در قسمت روابط عمومی سپاه پاسداران مشغول فعالیت شد. با شروع جنگ تحمیلی و فرمان حضرت امام خمینی (قدس سره) حضور در جبه ها را واجب دانست. او که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل بود با عده ای از دوستانش تصمیم به حضور در جبه ها را گرفتند ولی به خاطر سن کم با مخالفت مسئولین روبرو شدند. بالاخره با تلاش فراوان و گرفتن رضایت نامه از پدر و مادر و دستکاری و زیاد کردن سن خود برای دیدن دوره رزمی به تهران رفتند. بعد از آموزش نیز با آنان مخالفت کردند و مدتی اجازه حضور در جبهه را به آنها ندادند. بالاخره با گرفتن معرفی از یکی از مساجد تهران به پادگان حر مراجعه و با گروه های نا منظم و چریکی شهید چمران راهی سرزمین خونبار خوزستان شدند. حمید مدت یک سال در ستاد جنگ های نامنظم و چریکی شهید چمران مشغول فعالیت بود. پس از شهادت دکتر چمران به محلات آمد و بعد از مدتی کوتاه دوباره به جبهه رفت. در عملیات طریق القدس در زیر آتش تهیه دشمن مجروح شد و به تهران انتقال یافت و پس از بهبودی به جبهه برگشت. برای بار دوم مجروح شد و در بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم بستری شد و بعد از بهبودی به جبهه برگشت و در واحد تخریب لشکر 17 مشغول خدمت شد. او پس از ماه ها رزم بی امان با صدا میان سرانجام در یازده مرداد 1362 در عملیات والفجر 3 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپردند.
biography.png

زندگینامه

will.png

وصیت نامه

برادران عزیز، یاران هم صف خونین بسته و شهادت را ادامه زندگی قرار داده اند. حزب الله را یاری کرده و در صف جنوب الله قرا گیرید. همه خود را آماده جنگ های آینده کنید زیرا که اسلام همیشه با کفر در جنگ است و اسلام در آینده احتیاج به نیرو دارد. خواهران گرامی رسالت زینت گونه تان را با رسانیدن پیام شهیدان به انجام رسانید و با حفظ حجاب اسلامی و نفی حجاب و فرهنگ طاغوت از پایمال شدن خون شهیدان جلوگیری کنید. پدر و مادرم! اگر جنازه ام به دست شما نرسید هیچ ناراحت نباشید زیرا فقط در راه خدا هدف مطرح است و هدف من هم که شهادت در راه او و رسیدن به لقاء دین بود ، نصیبم شد و این آرزوی همیشگی من برآورده شد. پروردگار میخواهم خود را در راهت فانی کنم، بسوزم تا به لقاء تو برسم و تو را ببینم. میخواهم تکه تکه شوم تا شاید لیاقت دیدار تو را و همنشینی با شهدا را پیدا کنم. میخواهم با اخلاص در نیت و عملم شهید شوم. میخواهم با فرق شکافته و بدن غرق به خون به دیدارت بیایم. میخواهم سرم را در راهت بدهم اما به تو برسم. وای بر من، خدایا اگر به تو نرسم، چه کنم؟ اگر تکه تکه شوم، فرقم و بدنم خونین شود و سرم از تن جدا شود اما نیتم خالص نباشد یعنی شهید نباشم چه کنم؟ خدایا میخواهم سر به سجده حق گذارده و آنقدر در فراق دیدار تو گریه کنم تا چشمانم از حدقه درآید. میخواهم جهاد کنم تا لایق شهادت بشوم. خدایا میخواهم شهید باشم، میخواهم نیتم خالص شود و به تو بپیوندم تا تو مرا از شهدا قرار دهی. خدایا کریمی، بخشنده و مهربانی، شهادت را روزیم کن. حمیدرضا محمدی.
job-interview.png

مصاحبه

***مصاحبه با پدر شهيد*** س) در رابطه با خصوصيات شهيد حميد رضا محمدي مطالبي که بنظرتان مي رسد بيان کنيد ؟ بسم الله الرحمن الرحيم خصوصيات اخلاقي حميد خوب و اسلامي بود وبعد که به مرحله تحصيلات راهنمايي رسيد از نظر اخلاقي و رفتار نمونه بود تا اينکه به دبيرستان رسيد و در دربيرستان هم جزء انجمن اسلامي دبيرستان بود . اين مدت که دبستان , راهنمايي و دبيرستان مي رفت همه اش در مجالس دعا و مجالس ديني شرکت مي کرد و رفيقهايش هم کساني بودند که با تقوا بودند و دنبال درسهاي ديني وکتابهاي ديني مطالعه مي کردند . به دبيرستان هم که رفت موقعي که جنگ شروع شد, قبل از جنگ هم توي سپاه کارمي کرد و علاقمند به سپاه بود تا اينکه جنگ که شروع شد و امام دستور دادند بچه ها هر کدام مي توانند بروند به جبهه, با اينکه سنش اقتضاء نمي کرد دبيرستان را رها کرد و رفت دنبال آموزش در تهران که 3ماه آموزش ديد و بعد از آموزش هم که از طريق تهران به گروه دکتر چمران پيوست واعزام به جبهه شد . مدت يکسال بادکتر چمران بود. بعد از آن با يک عده اي از رفيقهايش رفتند قسمت مهندسي رزمي که دوره تجربي ديدند و مدت زيادي هم تخريب بودند . بعدفرمانده لشکر 17 علي ابي ابيطالب(ع) ايشان را به سمت فرمانده گروه تخريب معرفي کرد . مدت زيادي در تخريب بود تا اينکه در مهران در تاريخ 11/5/62 به شهادت رسيد. او در اين مدت 3 مرتبه مجروح شد که يک مر تبه اش را حدود 10 روز در بيمارستان گلپايگاني قم بيستري بود که با آن حال بستري بودن مقالاتي هم راجع به جبهه نوشته بود . اين مدت که مسئول تخريب بود پيش ما اظهار نمي کرد که مسئوليتي دارد و با يک عده از بچه ها هم که آمده بودند محلات ديدن خانواده هاي شهدا و مجروحين اصلا اظهار نمي کرد سمت فرماندهي به عهده دارد و اصلا پيش ما انکار مي کرد يک همچون چيزي را س) باز در رابطه با خصوصيات اخلاقي حالت و رفتار و برخوردش در خانواده و عباداتش و نماز خواندن که در منزل داشت اگر مطلبي به نظرتان مي رسد بفرمائيد . برخوردش از نظر عبادت خيلي خوب بود که خواهرانش را نصيحت مي کرد در مواردي در ضمن نماز خواندنش هم که مخصوصا موقعي که جبهه رفته بود و بر گشته بود بعضي موقع ها مي شد که مي رفت توي اطاق ,حدود يک ساعت و نيم نمي آمد بيرون که بعد متوجه مي شد يم مشغول عبادت هست. خيلي با خداي خودش راز و نياز مي کرد. بعد به طوري که هم سنگرانش شندييم توي جبهه هم رفتارش همينطور بود. خيلي عادت داشت نماز شب مي خواند وخيلي با خداي خودش راز و نياز مي کرد .در وصيت نامه اش نوشته بود: شهادتش را از خدا خواسته , شهادتي که واقعا شهيد باشد نه اين که به صورت شهيد باشد و در واقع شهيد نباشد . س) شما به عنوان پدر شهيد خاطراتي که از حميد رضا چه در منزل و در بيرون از منزل داريديادربين اقوام و خويشان خاطراتي که در نظرتان هست, به خصوص بعد از شهادتش اگر خاطرات جالبي به نظرتان مي رسد بگوئيد . خاطراتي که از او داريم مخصوصا موقعي که از جبهه مي آمد اقوام دعوتي از او مي کردند حتي الامکان نمي پذيرفت و حساب خرج و اصراف و اينها را مي کرد. بعدش هم اگر مي پذيرفت سر سفره مي نشست اعتراض مي کرد که چرا چند نوع غذا درست کرديد الان ديگر يک نوع کافي است و حتي يک موقع با بچه هاي تخريب که آمده بود محلات من از او دعوت کردم که خوب همرزمانت را بياور خونه. اول که مي گفت من خجالت مي کشم که با بچه باييم خونه مان. اين خونه و زندگي ما شايد کمي طاغوتي باشد. از طرفي با اسرار زياد که قبول کرد گفت پس يک نوع غذا بيشتر درست نکنيد و اتفاقا ما درش دو نوع غذا درس کرده بود. از ترس جرات نکرد يک نوعش را بياورد سر سفره. از طرفي سر سفره وقتي مي نشست آداب نشستن سر سفره را به بچه ها ياد مي داد که همان باعث مي شود که هر موقع سر سفره باشيم به ياد مي آوريم که او مي گفت بايد اينطور بنشيم سرسفره وغذا بخوريم . راهنمايي مي کرد بچه ها را و مدت زيادي بود از جبهه نيامده بود تلفن مي کرد . ما هم تلفن مي زديم که بيا بيينم همديگر را ؛مي گفت: شما بيائيد و منظورش از رفتن ما اين بود که ما برويم آنجا و وضع مردم را ببنيم با اطلاع بشويم و اثري روي ما بگذارد . يک مربته آمده بود مرخصي ما يک لوازم خانه خريده بوديم. اعتراض کرد که مردم خانه و زندگي ندارند شما به لوازم منزل مي پردازيد . هميشه به فکر مستضعفان و مردم بود مسئله پدرو مادر برايش مطرح نبود مسئله اصلي هدفش اين بود که هر چه زودتر به جبهه برود وبا صداميان بجنگد . س) بطور مختصر در مورد زندگينامه از تاريخ تولد تا شهادتش مختصر بگوئيد . تاريخ تولدش که 18/1/1344 بود که ايشون وقتي مي خواست برود جبهه چون متولدين 1344را نمي بردند دست برده بود در رونوشت شناسنامه وآن را 1343 کرده بود و با اين طريق سنش را زياد کرده بود. از طريق تهران با دوستانش شهيد صادقي و برادرهاي ديگر از جمله حميد رضائي از تهران اعزام شدند که سه نفرشان شهيد شدند و حميد هم شهيد شد . پس از چند سال که خدا به ما فرزند نمي داد ,ما حميد رضا را به نام امام رضا(ع) از خدا گرفتيم و اسمش را هم حميد رضا گذاشتيم . نذر ونياز زيادي هم برايش کرديم چون بچه بزرگمان بود و علاقمند به او بوديم ولي خوب چون در راه اسلام شهيد شد و براي اسلام فعاليت کرد براي ما احساس ناراحتي به وجود نيارود و کاملا افتخارمي کنيم به اين که فرزندي داشتيم که در راه اسلام فعاليت کرد و شهيد شد . به مدرسه که مي رفت رفتارش اسلامي بود و با بچه هاي شرور رفت و آمد نمي کرد اکثرا اين اواخر هم در سپاه وحزب جمهوري اسلامي فعاليت داشت و کلا فعاليتش روي جنبه مذهبي بود و مخصوصا در کتابهاش اول هر کدام کتابي راجع به دين اسلام يک سطري نوشته بود. در نامه هايش هم که از جبهه مي نوشت مکرراً مي نوشت اسلام مکتبي است که همه بايد فداي آن بشويم. از اول توي گوش ما مي کرد بايد همه شهيد بشويم اگر من شهيد شدم ناراحتي نداشته باشيد و ما هم که ناراحتي نداريم فقط از فقدانش ناراحتيم که اگر بود در جبهه خيلي بيشترمي توانست خدمت اسلام بکند . س) تعداد دفعات که حميد به جبهه رفت و يا مدت زماني که حميد جبهه بودرابيان بفرماييد. حميد زماني که جبهه بود 3 سال بود و فقط يکي دو مرتبه يکي تابستان بود و يکي دو ماه بود که مجروح شده بود و بقيه مدت 3سال در جبهه بود و مرخصي هم که مي آمد در محلات نمي ماند چون مسئوليت قبول کرده بود و حتي اگرمسئوليتي هم نداشت خيلي دوست داشت در جبهبه باشد و خدمتي بکند .در اين 3سال 3 مرتبه مجروح شد تا بالاخره شهيد شد. س) به عنوان پدر شهيد پيامي اگر داريد بفرمائيد. پيام من به اين ملت اين است که پاسداري کنند از خون اين شهيدان, اين شهدا براي اسلام شهيد شدند ,در راه اسلام و براي پيروي از فرمايشات امام. خيانت نکنند به خون اين شهيدان آن عده که دارند خيانت مي کنند و خون شهدا و خون اين شهدا را به خيال خودشان پايمان مي کنند, اين شهيدان در قيامت جلوي يک يک اين خيانتکاران را خواهند گرفت ، با يد جواب پس بدهند ؛ خيانت نکنند نسبت به فرمايشات رهبر کبير انقلاب, به دستورات ايشان عمل کنند, راهي که شهيدان انتخاب کردند ,اگر رهرو شهيدان نيستيد حداقل به آنها خيانت نکنند . يک عده اي هستند که واقعا دارند خيانت مي کنند و جواب اين شهيدان را من نمي دانم در قيامت مي خواهند چه بدهند. به ملت شهيد پرور ايران هم به عنوان پدر شهيد, از آنها مي خواهم که نگذارند خون اين شهيدان پايمان بشود. جمهوري اسلامي را کمک کنند و به رزمندگان هم که در جبهه هستند و همرزمان حميد هستند البته عرض کردم که به جاي حميد هزار ها حميد هستند که بهتر از او فعالت مي کنند. انشا ا… که کاري بکنند که هرچه زودتر اسلام پيروز بشود و روح شهيدان از ما راضي باشد. ***مصاحبه با مادر شهيد*** لطفا ازشهيد حميد رضا ودوران کودکي برايمان بفرماييد. هميشه در مجالس مذهبي و ديني شرکت مي کرد. در منزل که بود دائمه وبا خداي خويش خلوت مي کرد و در حال دعا و رازو نياز بود. نماز شبش ترک نمي شد و شب را به شوق برخاستن به حال آماده باش مي خوابيد. سجده هايش طولاني بود به طوري که اکثر از حال ميرفت .روزهاي جمعه در هر کجا ي جبهه بود بچه ها تخريب را براي شرکت در نماز جمعه به اولين شهر نزديک جبهه ميرساند . ب) فعاليتهاي مهم سياسي ، اجتماعي شهيد ( انجمن هاي اسلامي ، ستادهاي نماز جمعه ، شرکت در تظاهرات ، پخش اعلاميه ، شرکت در تاسيس موسسات خيريه و صندوق قرض الحسنه ، شوراي محل و….) در فعاليت هاي ضد طاغوتي و تظاهرات با وجود سن کم شرکت مي کرد واز هر نوع فعالتي دريغ نداشت و اين را يک وظيفه مذهبي تلقي مي کرد. او در چاپ و تکثير اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) فعاليت چشمگيري داشت. عضو انجمن اسلامي دبيرستان بود و در تامين کتابخانه امام جعفر صادق محلات نقش به سزايي داشت. او در گروههاي مقاومت که از طرفه هيئت هاي ورزشي تشيکل شده بود و در بسيج مستعضعفين فعال بود . ج) فعاليتهاي مهم علمي ، فرهنگ و هنري شهيد : (تاليف ، تدريس ، شعر ، مداحي ، طراحي ، خطاطي ، فيلمنامه نويسي ، تشکيل کلاس عقيدتي ، آموزش قران ، احکام مداحي و…) مقاله نويسي ، قصه نويسي و کلاس تدريس تخريب . 3- بارزترين خصوصيات اخلاقي شهيد با رائه نمونه رفتاري : حميد فردي نجيب ,مودب و داراي رفتار واخلاق اسلامي بود. او انساني مخلص ,تسليم حق, عاشق ، تيز هوش ، چالاک و دقيق ، متوکل و صبور بود. گمنام زيستن را که از اخلاص کم نظيرش ناشي مي شد دوست داشت و اصرارش در بسيج ماندن بود. در پوشيدن لباس سپاه انگيزه اي جز خدمت به کشور و مردم نداشت , امام جمعه محلات او را فرزند عزيز و برومند اسلام خوانده است .بر خورد حميد با اقوام و دوستان برخورد مودبانه و از روي مو ازين اسلام بود ,هميشه افراد را موعظه مي کرد . يکي از دوستانش نقل مي کند روزي چشمهاي حميد را غرق اشک ديدم بعد از اصرار و سوال زياد صحنه را نشان داد با موتور در طول يک ميدان مين پيش رفته و در جايي متوقف شده بود ,پياده شده و موتور را به روي جک نگه داشته بود .درست در کنار لاستيک جلوي موتور يک مين ضد تانک و در کناره لاستيک عقب نيز يک مين ضد تانک ديگر و جک موتور هم در چند سانتي متري يک مين پلالي محافظ کوچک؛ و کوچکترين حرکت کافي بود تا مين محافظ غرش مينهاي ضد تانک را به هوا بلند کند . حميد از اين همه لطف و عنايت خداوندي به خاک مي افتد و اينجا خوب فهمديم که چرا چشمهايش اشک بار است . ***مصاحبه با خواهر شهيد*** بسم الله الرحمن الرحيم شهيدان شبنم برگ اميدند شرنک ابر باران زاي عيدند چه خوش رفتند تا منزلگه مهر همه مجذوب خورشيد اميدند . از همان اوان کودکي اگر اخلاق و رفتار حميد را زير نظر بگيريم و يا بيشتر زير ديد دوربين برده بوديم خيلي واضح و روشن بود که اخلاق نيکو و پسنديده دارد. از انجا که در خانواده اي مذهبي به دنيا آمده بود با مجالس دعا ومناجات نيز بسيار انس داشت ، مراحل سه ساله راهنمايي را پشت سر گذاشت و پا به دبيرستان نهاد . در انجمن اسلامي دبيرستان نيز فعاليتهايي داشت و از همان سالها با رفقاي خوب ، با تقوا و خوش اخلاق رفت و آمد داشت . همين مسئله نيز به او کمک مي کرد تا هر چه بهتر و پسنديده تر پرورش يابد. در گير و دار انقلاب و مبارزات بر عليه رژيم سهم عمده اي داشت. هر چند هنوز سن چنداني نداشت اما از هوش سرشاري برخوردار بود. پس از پيروزي انقلاب در سپاه و بسيج مشغول فعاليت شد و کم کم جذب سپاه و مشغول فعاليت دائمي در سپاه شد .با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و يا بهتربگويم, کفرجهاني عليه اسلام ,حال و هواي حميد عوض شد. دائم دم از جبهه و جنگ مي زد و روحش در جايي ديگر سير مي کرد. بعد از فرمايش امام پيرامون اينکه هرکس که مي تواند بايد به جبهه برود با دست کاري در رونوشت شناسنامه اش روانه ي جبهه هاي نور عليه ظلمت مي گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایدبار
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.