شهید حمیدرضا هادیزاده

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

حمیدرضا هادیزاده

father.png

نام پدر

محمدحسین

birthday.png

تاریخ تولد

12/06/1345

birth_loc.png

محل تولد

محلات

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

26/02/1366

age.png

سن

21

mahale_shahadat.png

محل شهادت

شلمچه

mazar.png

مزار

گلزار شهدا محلات _ قطعه سه

name_amaliat.png

نام عملیات

کربلای 8

shoghl.png

شغل

دانش آموز

ozviat.png

عضویت

بسیجی

شهید حمیدرضا هادی زاده در دوازدهم شهریورماه 1345 در شهرستان محلات و در یک خانواده مذهبی متولد شد. از همان ابتدا محبت سالار شهیدان حسین بن علی (ع) را از شیر مادر گرفت و در شش سالگی به مدرسه رفت و در دبستان مجد به تحصیل پرداخت و دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال 1356 دوران جرقه و شروع مبارزات ملت قهرمان ایران علیه رژیم طاغوتی پهلوی وارد مقطع راهنمایی در مدرسه آیت الله کاشانی این شهرستان شد. با اوج گیری قیام اسلامی و نهضت، به رهبر امام خمینی (قدس سره) با آن که 12 سال بیشتر نداشت، همانند دیگر اقشار ملت در تظاهرات و راه پیمایی های باشکوه شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق، درس و کلاس را رها کرده و به جبهه رفت و حضور در سنگر را بر کلاس درس ترجیح داد. برای اولین بار به جبهه کردستان در منطقه سردشت اعزام شد و پس از مدتی مراجعت تصمیم گرفت خدمت سربازی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بگذراند و بدین ترتیب به عنوان پاسدار وظیفه مدت 2 سال در جبهه های نبرد حضور داشت. اسفندماه 1363 در یکی از عملیات های جنوب کشور مجروح شیمیایی و پس از مدتی بستری شدن در بیمارستان های شهر ری(فیروزآبادی) مجدداً آرام نیافت و به جبهه مراجعه نمود. شهید عزیز همچنین در عملیات آزادسازی شهر مهران (کربلای یک) و عملیات والفجر 8 و آزادسازی شهر فاو حضور فعال داشت و مدت زیادی در جبهه جزیره مجنون به پاسداری و خدمت مشغول بود و … در آخر شهریورماه 1365 خدمت سربازی شهید به پایان رسید. سه ماه بعد به سپاه پاسداران مراجعه کرده، تقاضای اعزام به جبهه میکند. به او میگویند: شما هنوز کارت پایان خدمتت را نگرفتی و تازه از جبهه آمدی. میگوید: زمانی کارت پایان خدمتم را خواهم گرفت که جنگ به پیروزی نهایی برسد. بدین ترتیب از طرف بسیج به جبهه رفته و با مسئولیت آر پی جی زن به عنوان بسیجی گردان روح الله (قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) برای ششمین مرحله به جبهه اعزام شد و در دیماه 1365 در عملیات کیروزمند کربلای 5 در منطقه شلمچه به شکار تانکها و خودروهای دشمن رفته و بار دیگر در کنار برادران رزمنده بسیجی حماسه های تازه ای آفریدند. در این عملیات از ناحیه پهلو و پشت مورد اصابت گلوله مزدوران بعثی قرار گرفت و پس از انتقال به پشت جبهه به شیراز انتقال یافت و در بیمارستان مرودشت بستری شد. پس از چند بار عمل جراحی، پزشک معالج موفق به درآوردن ترکشی که در بدن وی بوده، نمیشود و پس از مدتی به وطن خود باز گشته و چند روز در بیمارستان امام خمینی (قدس سره) محلات بستری و تحت مداوا قرار گرفت؛ ولی جهت درآوردن ترکشی که نزدیک ریه وی بود، موفق به جراحی نشدند. فقط می گفت: من باید به جبهه بروم. با این وضع و با وجود ترکشی در این جای حساس بدنش در شد نیمه شعبان 1366 همراه با سپاهیان حضرت صاحب الزمان (عج) بار دیگر به جبهه عزیمت نمود و در همان منطقه شلمچه به دیگر برادران رزمنده بسیجی پیوست و در گردان همیشه پیروز روح الله (قدس سره) از شهرستان خمین مأموریت یافت در عملیات کربلای 8 در یکی از سنگرهای کمین به جنگ و پیکار با بعثیان کافر پرداخت. یک روز قبل از شهادتش، در اثر انفجار گلوله خمپاره دشمن و اصابت ترکش به بدن و صورت زخمی و مجروح شد، در این موقع فرمانده به او دستور اعزام به پشت جبهه می دهد؛ اما او می گوید: چیز مهمی نیست و مسئله ای نشده است و من همین جا می مانم و می جنگم و استوار ماند تا روز بعد، دشمن جنایتکار، سجده گاه او را نشانه گرفت و بدین ترتیب در بیست و ششم اردیبهشت ماه سال 1366 پس از چهار سال جنگ و جهاد با صورت خونین به دیدار معبود شتافت. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
biography.png

زندگینامه

will.png

وصیت نامه

job-interview.png

مصاحبه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایدبار
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.