شهید حمید شاهرخی در یازدهم خردادماه سال 1347 در یک خانواده مذهبی در شهرستان محلات دیده به جهان گشود. او در خانواده ای متدین و مقید به احکام اسلامی رشد کرد. پس از گذراندن دوران کودکی، راهی مدرسه شد و تا دوم متوسطه تحصیل کرد. در حین تحصیل عضو بسیج نیروی مقاومت گردید و با برادر شهیدش در کلاس های آموزش قرآن شرکت کرد و پس از طی دوره آموزشی از قاریان ممتاز همان کلاس ها شد. در سال 1364 پس از گذراندن دوره آموزش نظامی بسیج راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. حمید از برادرش محمد، سه سال کوچکتر بود و یک سال زودتر از او در شلمچه به شهادت رسید. او جبهه را به مدرسه اسلحه را به قلم شد عملیات را به کلاس و علاقه به پروردگارش را به محبت پدر و مادر ترجیح داد و راهی جبهه شد تا در صحنه ایثار و جانبازی به همراه دیگر همرزمان خویش به دفاع از کیان خویش بپردازد. پس از چند مرحله حضور داوطلبانه در منطقه جنگی بالاخره در ششم خردادماه 1365 روزگار وصلش فرا رسید و بر اثر ترکش های بی امان خمپاره دشمن در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به لقاءالله پیوست. پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم رب الشهداء و الصدیقین
( إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِی اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِی وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ) کلام و سخن ناقص و نا چیزم را با نام و کلمه الله ج جلاله آغاز می کنم. خدایا توفیق شناخت و عشق به خودت را نصیب ما گردان و هدف ما را هدف اسلام و قرآن و ائمه اطهار(ع) قرار بده. من کوچکتر از آن هستم که بخواهم برای این امت بیدار و همیشه در صحنه سخنی گویم و چیزی بنویسم. دست گنهکار من در برابر قطرات اشک پدر و مادر شهیدان و مفقودالاثرها بر روی کاغذ می لرزد. روی سیاهم در مقابل خون شهیدان اسلام پایین می افتد … خدایا اما دیگر راه به آخر رسیده و شهادت را نزدیک می بینم. خدا نصیبم کن که به جز آن راهی دگر ندارم. خدایا من کار خیری انجام نداده ام و بار گناهانم بر دوشم سنگینی می کند و فقط و فقط امیدم به رحمت و بخشندگی توست … ای امت شهید پرور بدانید که خون من در راهی جز راه حسین(ع) و یارانش در کربلای حسینی(ع) ریخته نشد و اینک در لبیک گفتن به صدای هل من ناصر ینصرنی، حسین(ع) زمان خمینی(قدس سره) ناید امام، خون ناقابل من ریخته شد.
دشمن هر لحظه و در هر مکان در کمین نشسته است و منتظر فرصتی مناسب هست تا ضربه خود را بزند. این عملیات انشاءالله عملیات آخر است و به صحن و سرای اباعبدالله الحسین(ع) خواهیم رسید و مرقد مطهرش را در بر خواهیم گرفت.
ای پدر و مادر گرامی و ارجمند!
مرا ببخشید و حلال کنید که فرزندی شایسته برای شما نبودم و برای آمرزش من دعا کنید. و علی(ع) وار و زینب(س) وار باشید و مبادا برای من در انظار مردم گریه کنید که قلب من و روح من رنج خواهد کشید چون باعث شاد شدن دشمن می شود… .
شما ای دوستان و برادران گرامی!
برای اینکه نتوانستم دوست و برادری شایسته برای شما باشم، مرا می بخشید و حلالم کنید و برای آمرزش من دعا کنید و دعا برای امام(قدس سره) و جبهه ها را فراموش نکنید که بعدها شیمانی می آورد. دوست می دارم که سر نداشته باشمتا در آخرت هم خودم و هم مادرم خجل نباشیم. دوست می دارم بدنم در زیر ادوات نظامی دشمن رود تا در آخرت خجل و شرمساری کمتری کشم. و در آخر ای الله! ای قادر و متعال! ای مهربان بر بندگان خودت و ای بخشنده گناهان گناهکاران توبه کار! ما را خالص به درگاهت قرار بده، ما را پاک بگردان، ما را بی ریا بگردان و اعمال ما را و نیت های ما را در راه خودت قرار بده و عواقب امور ما را ختم به خیر بگردان … تا وقتی جسم من پیش شما بود و روحم در جسمم بود و در دنیا بودم از بدی هایم می گذشتید حالا هم بگذرید و برای آمرزشم دعا کنید.
شما ای برادران و خواهران گرامی!
شما هم همینطور! من نتوانستم برادر خوبی برای شما باشم و آنطور که باید و شاید جبران زحمات و کمک های شما را بنمایم. شما هم از من بگذرید و حلالم کنید و برای آمرزشم دعا کنید. و شما ای برادران و دوستان و همشهریان و هم درسیان! اگر بدی و حرف نا بجایی زدم و کردارخلافی از من در جایی دیدهاید به بزرگواری خود ببخشید و مرا حلالم کنید. از ته دل از من بگذرید. خداوند قلوب ما را به نور معرفت و شناخت خودش انشاءالله روشن کند… انشاءالله که راه اباعبدالله الحسین(ع) را بپیماییم و پیرو واقعی مکتب انسان ساز اسلام باشیم. یک ماه نماز قضا بخوانید. پانزده روز شکسته و پانزده روز کامل . و اگر پولی چیزی از تمبرها و چیزهای دیگر داشتم رفع مظالم بدهید. و به جبهه ها کمک کنید. از پدر و مادر و خواهر و برادرانم خواهش می کنم برای خاطر رضای خدا برای خاطر سرافرازی اسلام برای خاطر حضرت رسول(قدس سره) و حضرت امیر المومنین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) برای من گریه نکنید برای خاطر خوشنودی و رضایت خود من گریه نکنید. سخت ممکن است باشد ولی وظیفه و تکلیف ما در حال حاضر این است و ادای تکلیف بر تک تک ما واجد است تا خدا را داریم و اسلام را داریم هیچ چیزی کم نداریم.
مرا حتی الامکان در کنار برادرانم محمد لر و مهدی رجبی دفن نمایید. هم پدر و هم مادر نماز شکر بر جنازه و جسد من فراموش نشود. شکر خداوند رحیم. در قبر یادتان باشد که تربت پاک امام حسین(ع) همراه من باشد اگر مهر خودم همراهم بود مهر خودم را همراه خودم بگذارید و اگر نبود حتماً تربت امام حسین(ع) را همراه من بگذارید.
امام جمعه محترم حاج آقا طه مقدسی بر من نماز بگذارند. قدر این نعمت بزرگ الهی را هم بدانید ایشان خیلی خیرخواه و دلسوز ما هستند. ایشان خیلی قلب پاک و نورانی دارند. ایشان اقتداء به امیر المومنین(ع) کرده اند و نعمت بزرگی برای ما هستند. و قدر مسجد آبرویه را هم بدانید. نماز جماعت این مسجد را از دست ندهید. در مجلس ختم من پرچم های جمهوری اسلامی را بر دیوار زنید. چون خون من در راه پایدار ماندن جمهوری اسلامی و نبرد با دشمنان اسلام ریخته شد. بعد از کشته شدن من سیاه نپوشید چون من به منتهی آرزوی خودم رسیدم و شما هم باید از خوشحالی من خوشحال باشید. حمید شاهرخی 1365/01/09 اگر مجلس ختمی برای من گرفتید حتی دانه ای گل هم نمی خواهد خریداری کنید حتی یک تاج گل هم
نمی خواهم با این وضع عده ای به جای اینکه بروند گندم بکارند و به فکر اقتصاد کشور باشند، به فکر جیب خود هستند و گل می کارند و من حتی دانه ای گل هم نمی خواهم به خاطر من خریداری شود. و اگر خواستند پوستری چاپ کنند دقت کنند آیه قرآن و یا نام خداوند جل جلاله در پوستر نباشد طرحی باشد که این چیزها نباشد چون خودم شاهد بودم عده ای از افراد نادان و نا آگاه این ها را می کنند و زیردست و پای عده ای بی توجه می ماند و نوعی بی حرمتی و احترامی به نام خداوند و یا آیه قرآن می باشد. به این وصایات عمل کنید پیش از دفن من خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی(قدس سره) را نگهدار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما زیارت کربلا نصیب ما بگردان دیدار روی مهدی(عج) قسمت ما بگردان آمین یا رب العالمین