حمید در ششمین روز از اردیبهشت 1331 ، در شهر محلات دیده به جهان گشود. در کانون گرم خانواده به رشد و تکامل رسید. تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد. بعد از آن ترک تحصیل کرد و در کنار پدر در مرازه تعمیرگاه خودرو مشغول به کار شد. در سال 1352 ازدواج کرد که ثمره ازدواجش سه فرزند بود.
با شروع قیام مردم علیه حکومت پهلوی، به صف مبارزان پیوست و در تظاهرات و راه پیمایی های اول انقلاب حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به نیروهای انقلابی پیوست و در کمیته پاسداری از انقلاب اسلامی در مقاب حرکت های منافقین، فعالیت های نظامی را آغاز کرد. پس از مدتی با شک گیری سپاه پاسداران، به عضویت آن نهاد در آمد. از زمان شروع حرکت های گروهک ها به کردستان اعزام شد و چند ماه در آنجا خدمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی از اولین کسانی بود که داوطلبانه در جبهه های نبرد حق علیه باطل حاضر شد و پس از ماه ها نبرد با دشمن بعثی در عملیات فتح المبین، هنگامی که در تیپ 7 ولیعصر(عج) به عنوان فرمانده گروهان خدمت می کرد در منطقه شوش بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر شهید در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله القاسِمِ الجّبارین و بسم رَبّ الشهداء
وصّیت نامه ای از بنده نا چیز خدا، حمید حسینی.زنده و پاینده باد اسلام عزیز، سلام بر شهیدان زنده و شاهدان که با خون رنگین خود، درخت اسلام را از صدر اسلام تا به حال آبیاری کردند و نگذاشتند که بخشکد. درود بر رهبر کبیر انقلاب، قاعد عظیم الشأن، روح الله(قدس سره) و بنیانگذار جمهوری اسلامی در جهان انشاء الله! من نمی دانم چگونه شکر این نعمت های خدای منّان را به جای آورم که لطفش شام حال ما مسلمانان جهان شده است که چنین رهبر و امام کبیری را به ما داده که ما را از مرداب گناه و جهل و ضلالت که تا گلویمان را گرفته بود، بیرون کشید و به راه حق و حقیقت و مبارزه با طاغوتیان و نشان دادن «اِنَّ الجَهادَ بابُ مِن اَبوابِ الجنَه؛ معصومین(ع) میفرمایند: جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است» ومرا نیز به جهاد، که عالی ترین درجه و مقام در نزد خداست، هدایت کرد. اگر مسئله ی ولایت فقیه و شناخت مکتب و مذهب نبود که آن هم از ولایت فقیه سرچشمه می گیرد؛ چه کسی میتوانست این جوانان که سن آنها از دوازده الی بالاتر و یا پیرمردانی همچون حبیب بن مظاهر(ع)، با محاسن سفید که من خود شاهد بودم، در تابستان در جبهه محمدیه، آن گرمای خوزستان سنگر و یا کانال می کندند. من شرمم می آید که بگویم من هم به جبهه آمدم و یادم می افتاد داستان جنگ خندق و سلمان فارسی را. اینجانب آرزوی شهادت ندارم. آرزو دارم بمانم و اگر خدا قبول کند، خدمت کنم به اسلام و مسلمین و ثواب شهادت را ببرم. تا به حال که جبهه آمدم چه در کردستان و چه در جبهه های دیگر، هر کاری که به من واگذار شده، به قدر توانم انجام داده ام ( لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسا إِلَّا وُسْعَهَا ) و خطر هم خیلی از سرم گذشته است. این وصیت نامه را در ساعت 5 روز شنبه 1360/09/28،در سنگر زیر رگبارگلوله ها، خالی از هدف مزدوران مینویسم. حال اگر روزی توفیق شهادت نصیبم شود، با آغوش باز می پذیرم. انشاءالله که مرا دربان یکی از خدمتگزاران مؤمن در بهشت قراردهند. خداوند انشاءالله پدر و مادر مرا و برادران و خواهران و همسر و سه فرزندم به نام مهدی، جواد و نفیسه را عاقبت به خیر کند و تا نیامرزیده است، از دنیا نبرد. مخصوصاً اولاد مرا توفیقی دهد که همان طوری که خودم آرزو داشتم یا روحانی یا پاسدار انقلاب اسلامی و یا خدمتگزاری به اسلام و مسلمین قرار دهد. سخنی با برادران و خواهران دینی دارم به عقیده من برای شهدا ناراحت نباشید؛ بلکه کوشش کنند و ببینند که آیا شهدا خون داده اند که شما بنشینید و فقط عزاداری کنید یا این که از سبیل اسلام و الگوی اسلام همان قوانین پیامبر گونه رهبر کبیر انقلاب پیروی کنید. اگر در عزای شهید این فکرها را بکنید و خودسازی که مهمترین کار در اسلام است، انجام دادی که خوب است و شهید را درک کرده ای وگرنه باید به جای عزاداری شهید واقعاً برای خودت عزاداری کنی چون شهید، با ایمان و دستور گرفتن از رهبر، لبیک را گفته و وظیفه خود را در برابر اسلام عزیز ادا کرده است. تو هم ببین، چنین کرده ای؟ اگر گران فروشی و هر وقت خواستی گران فروشی کنی، به یاد آن پیرزن بیفت که کسر شکم خودمی گذارد و به جبهه کمک می کند. حدود شب، در تاریخ 1362/10/17،خواب امام خمینی(قدس سره)را وشب در تاریخ1360/10/24 خواب آیت الله نجفی مرعشی را دیده ام. الان که با شما صحبت می کنم در سنگر تنگ و تاریکی از سنگرهای شوش هستیم و گویا چند ساعت دیگر به حمله نمانده است که چند کلمه ای با شما صحبت می کنم؛ و آن این که از یاد خدا نروید، گران فروشی نکنید. غیبت نکنید. تهمت نزنید. اینجانب جز از ضد انقلابها و مغرضان، دیگر از کسی گلگی(گلایه) ندارم خدا نگهدارتان.
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا ) ای کسانی که اظهار می کنید ما ایمان آوردیم! سلاح جنگ بر گیرید و برای جهاد حرکت و کوچ کنید، دسته دسته هر کدام به یک طرف یا به اجتماع به یک جبهه؛ هر کدام به صلاح است. باز هم بگویم که هر چه داریم از قاعد عظیم الشان، روح خدا، بت شکن زمان، امام خمینی(قدس سره) داریم. چند کلمه ای هم وصیت می کنم که اینجانب شصت هزار تومان بابت یک دانگ خانه به پدرم داده ام … از حقوقم بگیرد و بدهید ….کتاب ها و به طور کلی هر چه وسایل دارم برای مهدی باشد.
۳ دیدگاه در “شهید امیر(حمید) حسینی”
سردار شهیدم مرا دریاب🙏
ضمن عرض ادب و احترام از طراحان این شیوه دست یابی به زندگی شهدای بزرگوار ، بی نهایت سپاسگزارم .
کجا امکان دیدن بارکد شهدای عزیز دیگر رو میشه دید؟
سپاسگزارم ⚘
سلام وقت به خیر. بارکد های شهدا سر مزار هر شهید نصب شده اند، برای دسترسی به اطلاعات دیگر شهدا کافی است به قسمت فهرست شهدا مراجعه کنید. سپاس از همراهی شما
سپاسگزارم