صدای پای جنگ در گوش ایران زمین پیچیده بود و این بدترین صدای ممکن بود. آرامش ملت ایران را به یغما رفته بود. زندگی برای مردم سخت شده بود و آسایش از ایرانیان روی برگردانده بود. دشمن بعثی با پشتیبانی مستکبران جهانی با تمام نیرو به ایران حمله کرده بود و جان و مال مردم را به خطر انداخته بود تا بتواند ایران و ایرانی را نابود سازد. ترس و اضطراب در کشور همه گیر شده بود و دست های پلید جنگ گلوی آسایش مردم را میفشرد. باید پرچم آزادی خواهی و عدالت طلبی بار دیگر برافراشته می شد و مردم ایران برای بار دیگر به جهانیان اثبات می کردند که مردم این آب و خاک زیر بار هیچ ستمی زندگی نخواهند کرد و در هر شرایطی از ایران عزیز دفاع خواهند کرد. کسانی که در هر سن و در هر شرایطی که بودند از تعلقات دنیا دل بریده بودند و در طلب آسمان زیبای آخرت بال و پر گشوده بودند. و در آسمان سعادت به پرواز درآمدند.آنها بدون هیچ ادعایی برای آبادانی ایران قدم برداشتند. یکی از این دلاوران شهید غلامحسن رمضانی بود که در اولین روز از فصل تابستان در سال چهل و سه در روستای زیبای«نخجیروان» در شهرستان محلات در خانواده ای مومن و انقلابی دیده به جهان گشود. یک خواهر و دو برادر داشت و روزهای زیبای کودکی اش را کنار آنها و زیر سایه پدر زحمتکش و مادر مهربانش سپری کرد. زمان رفتن به مدرسه فرا رسید و او راهی دبستان شد. به درس خواندن علاقه داشت و درسش را تا پایان دوره راهنمایی پشت سر گذاشت. اما پس از آن با توجه به شرایط ادامه تحصیل نداد.وی پس از فراغت از تحصیل چون پدر و برادرانش مشغول به کار کشاورزی شد. به گونه ای که تلاش می کرد در کارهای کشاورزی قدم بردارد و یاری رسان پدر باشد. همواره در امور منزل و کارهای خانواده پیش قدم بود چرا که قلب مهربان و رئوفش اجازه نمیداد نسبت به دیگران بی تفاوت باشد. یا دلی را رنجور و آزرده خاطر سازد. همین روحیه بزرگ و زیبایش او را راهی جبهه های حق کرد. به طوری که در زمان جنگ تحمیلی برای اعزام به خدمت خوانده شد. در حالی که از این مسئله بسیار خوشحال بود با اشتیاق فراوان رهسپار جبهه های حق شد و در صف دلاوران ایران زمین قرار گرفت. مدتی را به عنوان سرباز وظیفه در نیروی دریایی خدمت کرد تا این که در 1362/12/11 درمنطقه خور موسی- آبادان شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکرش در زادگاهش « نخجیروان » به خاک سپرده شد.