در نوزدهمین روز از شهریور ماه سال 1344 در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکی به قرآن و احکام اسلامی علاقه بسیار زیادی نشان میداد، قبل از انقلاب علی رغم سن کم خود در تظاهرات و راهپیمایی ضد شاه و آمریکا شرکت مینمود،. از مسائل و موضوعات قابل ذکر علاقه وافر این شهید به ورزش به خصوص فوتبال بود، همگام با همسن و سالان خود ورزش میکرد تا علاوه بر تقویت معنوی به تقویت جسمی هم توجه کرده باشد در تیم شهرستان محلات فوتبالیستی سر به زیر و خوشنام بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی توسط دشمنان بعثی به دلیل داشتن روحی متعالی نتوانست شرایط را تحمل کند لذا تحصیلات خود را رها نمود و با عضویت در بسیج و طی آموزش رهسپار جبهه های نبرد حق علیه باط شد، او الگو و سرمشق خوبی برای برادران کوچکش بود و به همین دلیل بود که آنها در سال های بعد راه شهید را در پیش گرفتند. شهید حسینی پس از بارها حضور در جبهه و نبرد با دشمن بعثی بالاخره در عملیات پیروزمندانه فتح المبین در منطقه عملیاتی شوش به آرزوی دیرینه خویش دست یافت و در حال رزم به دست مولا و مقتدای خویش حسین بن علی(ع)سیراب شد. پیکر این شهید بعد از بازگشت به ایران به اشتباه به قم منتقل و تدفین شد، بعد از 10 روز خانواده شهید متوجه دفن او در شهر قم شدند، بعد از استفتا از امام خمینی(ره) مبنی بر نبش و انتقال جسد به محلات امام خمینی(ره) فرموده بودند که تقدیر این شهید دفن در شهر مقدس قم بوده است لذا پیکر این شهید در همان شهر ماند. برادرش (نادر)درسال 1362 در سردشت به شهادت رسید.
زندگینامه
وصیت نامه
قال رسول الله(ص):
أشرَفُ المَوتِ، قَتل الشهادَةِ (شرافتمندترین مرگ ها شهادت است)
آری پیامبر اکرم رسول خدا(ص)چنین فرمود و من نیز پیرو راه ابرمردی چون پیامبرم(ص)، و درس چگونه شرافتمندانه تر زیستن را از او آموختم، و راه پیامبر خدا(ص)را پیشه گرفته ام تا در راه او به شهادت برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم، نثار دین و رهبر کنم، و تو ای برادر و خواهر، ای سرباز حسینی(ع)ای جانباز خمینی(قدس سره) تو نیز مثل دیگر شهیدان، همچون علی اکبر(ع)به ندای هل من ناصر حسین(ع) که از حلقوم پاک خمینی(قدس سره)بیرون میآید جواب مثبت داده و راه او را که راه پیغمبر(ص) و علی(ع)و حسین(ع)است، ادامه دهید و این انقلاب را تا ظهور حضرت مهدی(عج)پاسداری نموده و حرمت خون شهیدان را نگه داشته و ادامه دهندگان راه شهدا باشیم و هرگز امام(قدس سره)را که امید ملت و کشور ماست و تنها رهبری است که توانسته تا به حال انقلاب را به پیش ببرد تنها نگذارید، که او از ثلاله کار محمد رسول الله(ص) است. هم اکنون وصیت میکنم که مقداری پول پس انداز در قرض الحسنه دارم، این پول را در راه خیریه خرج نمایید و مبلغی را نیز به حساب جنگزدگان و رزمندگان واریز نمایید، مقداری کتاب دارم که آن را به کتابخانه حزب تحویل دهید و مرا نیز در گوشه (قطعه شهدا)کنار دیگر برادران دفن نمایید و از برادرانم انتظار دارم که دنباله روی شهیدان باشند، و هرگز دست از اسلام و رهبر بر ندارند، و امام(قدس سره) را تنها نگذارند.
در خاتمه از خانواده ام میخواهم که مراقبت نمایند که اگر در راه خدا کشته شدم، برایم ناراحت نباشید، که با ناراحتی شماهاست که روحم عذاب میبیند. ای پدر و مادر شما باید قوی باشید و افتخار کنید که در راه خدا فرزندتان به شهادت رسیده است، پدر و مادر مهربانم، من هرگز نمیگویم برایم گریه نکنید،گریه کنید ولی آن گریه ای که دل منافقین و صدامیان را به لرزه در آورد و با گریه شماست که در حماسه های شهید شرکت میکنید و از شما ملت غیور و مسلمان میخواهم که دست از این حب الله زمان(خمینی(قدس سره)) بر ندارید.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.