پاسدار شهید علیرضا رضایی، شیرمردی یگانه که در راستای آزادی ایران از دست دشمن بعثی جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاد و به خدای یگانه تقدیم کرد. مردی از خطه دلیران، شیر ژیانی که با غرش شجاعانه اش فریاد آزادی خواهی سر داده بود و در پیکار با دشمن لحظهای درنگ نمیکرد. پاسداری که وظیفه خود را پاسداری و حفظ و حراست از جان و مال و ناموس مردم بی دفاع کرده بود. و به اندازه ای به ایران عزیز مهر می ورزید که تمام تعلقات دنیا و مهر و محبتهای دنیوی را جا گذاشت و به سمت جبهه های نبرد راهی شد. او همسر و فرزند و خانه و زندگی را به خدای یگانه سپرد و خود در طلب شهادت راهی جنوب کشور شد.
شهید علیرضا رضائی در بیست و نهمین روز از شهریور ماه سال 1345 زمانی که یک شب تا خزان مانده بود و هوای محلات کم کم رو به سردی میرفت، در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. خانواده ای که به احکام و فرایض دینی اهمیت زیادی میدادند و حکم خدای متعال را در زندگی خود از هر چیزی بالاتر میدان تند. آنها آموخته بودند که فرزندان خود را با نان حلال بزرگ کنند تا انسانهای مفیدی برای جامعه باشند. او در شش سالگی وارد دبستان شد. کودکی باهوش بود و به درس خواندن علاقه داشت. دوران دبستان را با موفقیت به پایان رساند و پس از آن وارد مقطع راهنمایی شد.
تا دوم راهنمایی درس خواند اما پس از آن ادامه تحصیل نداد. جوانی مهربان و خوشرو که بسیار ساده و بی آلایش بود و بسیار متواضع و فروتن. همواره به دیگران کمک میکرد و اگر کاری از دستش ساخته بود برای همه انجام میداد. به پدر و مادر احترام زیادی میگذاشت و با دیگر اعضای خانواده مهربان بود. در دوران جوانی ازدواج کرد و عهده دار زندگی مشترک شد. همسری فداکار و دل سوز بود که همواره حامی همسرش بود. پس از مدتی طعم شیرین پدر بودن را تجربه کرد و چراغ خانه اش با حضور دخترش روشن شد. پدری مهربان و زحمتکش که برای آسایش خانواده تلاش زیادی میکرد. از ابتدا به بسیج و سپاه علاقه زیادی داشت و در بسیج فعالیت میکرد. زمانی که جنگ تحمیلی شکل گرفت قرار نداشت و برای دفاع از مردم سرزمینش سینه سپر کرده بود. از سال 1361 هشت مرحله به جبهه اعزام شد به مدت 7 ماه به طور داوطلبانه و در لباس بسیج و 26 ماه در لباس رسمی پاسداری به جبهه رفت. وی در آخرین بار به عنوان معاون گروهان در گردان مهندسی لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) به جبهه رفت و در بیست و هشتم دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 با اصابت ترکش به سر و شکم در جاده اهواز – نورد به شهادت رسید. پیکر مطهرش در ورین – محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس فراوان بر خدای تبارک و تعالی که بر ما منت نهاد و درود بر یگانه منجی عالم بشریت، حضرت
ولیعصر(عج) و درود بر نایب بر حقش، امام امت، پیر جماران، ماه تابان ولایت، دادگستر زمان و عدالت خواه جهان،
قلب تپنده مستضعفان جهان، امید محرومین و مستضعفین و خواری در برابر مستکبران و ابر جنایتکاران، مردی از سلاله
پاکان، مرد تقوا و فضیلت و عبادت، خمینی(قدس سره) معلولین انقلاب اسلامی و به امید آزادی اسرای عزیزمان از چنگال متجاوزان صهیونیسم و به امید پیروزی نهایی رزمندگان کفر ستیز اسلام و به امید زیارت کربلای حسینی(ع)، زیارت قدس عزیز و اقامه نماز جماعت در آنجا انشاءالله تعالی.
برادران! جبهه نعمت است گر چه جبهه و جنگ مشکلاتی دارد اما بدانید که نعمت بزرگی است انسان ساز و مکتبی
عالی است. سنگر تجلیگاه سنگرهاست. نور خداوند در آنجا متجلی است )تجلیگاه عشق است.( دست عنایت ولی الله
الاعظم امام زمان(عج) در جبهه ها و سنگرهاست. رزمندگان در جبهه )این مکتب انسان ساز( باید خود را چنان بسازند
که هنگام برگشتن، خود مربی و معلم دیگران باشند. من زندگی را در جبهه و سعادت اخروی را در شهادت یافتم و
آن را دنبال خواهم نمود.
پدر و مادر عزیزم: بیایید لحظه ای در خود فکر کنیم و به زندگانی ائمه(ع)بیندیشیم به راستی که زندگی آنها
سراسر مبارزه با ظلم و جور بود و اینک ما هم برای یاری دادن دین خدا به جبهه جنگ رفتیم و مث حسین(ع) تا
آخرین نفس خواهیم جنگید. اگر بکشیم و کشته شویم پیروزیم پس نگران نباشید و صبر و استقامت داشته