بسیجی شهید علی اصغر بنی اسد در روز دوازدهم دی ماه سال 1339 در شهر محلات به دنیا آمد و بعد از دوران کودکی در یکی از مدارس این شهر مشغول تحصیل شد. بعد از طی دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی رفت و بعد از گذراندن سه سال راهنمایی از آن جایی که علاقه فراوانی به کسب تجارب فنی داشت برای فراگیری فن لوله کشی آب و شوفاژ به مرکز کارآموزی اصفهان رفت و چند ماهی را در آنجا گذراند و بعد از مهارت در این فن جهت خدمت به جامعه به زادگاهش آمد. دردها و گرفتاری های مردم او را به شدت آزار می داد و قلبش را به درد می آورد و همیشه میگفت: عامل همه این گرفتاری ها وحرکت های ضد اسلامی، شاه و دار و دسته اش است و کی میشود که ما نجات یابیم. همزمان با شروع انقلاب اسلامی عاشقانه برای رضای خداوند بزرگ در تظاهرات ضد رژیم پهلوی شرکت می نمود و حضور مرتب در م سجد و مجالس سخنرانی داشت. در بحرانی ترین تظاهرات ها که با عوام طاغوت درگیری به وجود می آمد شرکت داشت. در یکی از شب ها که مامورین مزدور شاه به مردم حمله کردند او را در کوچه ها دنبال کردند و به سویش تیراندازی می کنند؛ ولی او از چنگالشان جان سالم به در آورد. در نگهبانی ها قبل ازپیروزی انقلاب نقش مؤثری داشت به طوری که اکثر شب ها در خانه نمی خوابید و در محل های حساس شهر نگهبانی می داد. پیروزی انقلاب در او شور و شعفی وصف ناپذیر به وجود آورد و می گفت: روز موعود به سر آمد و ما نجات پیدا کردیم. در تیرماه سال 1358 داوطلبانه عازم خدمت سربازی در ارتش جمهوری اسلامی شد و چهارده ماه در پایگاه یکم شکاری مهرآباد تهران به عنوان سرباز خدمت نمود.
در شهریورماه سال 1359 از خدمت سربازی منقضی شد و در یکی از کارگاه های تولیدی تریکو در شهر محلات مشغول به کار شد. او کارگری زحمت کش و در کارش جدی بود، کم حرف میزد و گزیده می گفت. در بین دوستانش از جوانمردی و گذشت زبانزد بود. در مهرماه همان سال همراه با کاروان عاشقان خدا از محلات به جبهه دارخوین اعزام شد و بعد از دو ماه که در خط مقدم آن جبهه با کفار بعثی جنگید، در پایگاه دارخوین به عنوان مسئول تدارکات و مهمات به خدمت خود برای خدا ادامه داد تا بالاخره بعد از شش ماه خدمت مداوم در جبهه روز دلخواهش فرا رسید و در اولین روزهای سال 1360 حمله فتح المبین آغاز گشت و از بین برادران چیره دست و ماهر و پر تجربه جبهه دارخوین عده ای را جهت اجرای حمله به منطقه دشت عباس دعوت نمودند ولی به علت مسئولیتش می خواستند او را از شرکت در حمله محروم سازند اما او که عاشق خدا بود و قلبش پر از کینه ستمگران و مالامال از عشق به الله، آرام نگرفت و با چشمانی پر از اشک شوق مسئولین را وادار نمود تا با رفتن او به منطقه موافقت کنند. همراه دیگر عاشقان به دیار شهادت ها و جانبازی ها که همانا دشت عباس بود شتافت و در حین حمله ای پیروزمندانه در حالی که چند تانک و نفرات دشمن زبون را با آر پی جی شکار نموده بود به درجه رفیع و والای شهادت نائل آمد و بالاخره به آرزوی دیرینه اش که همانا نظر به وجه الله نمودن بود، رسید و در حالی به جوار حق پر کشید که قلبش آماج گلوله های دشمن شده بود و پیکری غرق به خونش در گلزار شهدای محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللَّهِ أَمْوَاتًا بَل أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ )
وصیت نامه اینجانب علی اصغر بنی اسد فرزند نصرت الله که در تاریخ 1360/07/10 عازم جبهه هستم مبلغ 4000 تومان به دائیم آقای محمد شاهرخی بدهکار و مبلغ 4000 تومان به صندوق قرض الحسنه بدهکارم اگر شهادت نصیبم شد دین مرا بپردازید و وصیت دیگر این که راه مرا ادامه دهید و از همه دوستان و فامیل برایمان حلالیت بخواهید و شما پدر و مادرم مرا ببخشید صبر داشته باشید که خدا اجر صابرین را ضایع نخواهد کرد.
علی اصغر بنی اسد