لباس تنشان هم نشان از راهی داشت که برگزیده بودند. لباس مقدس بسیج برازنده هر قامتی نبود و هر کسی شایستگی پوشیدن آن را پیدا نمیکرد. فقط کسانی میتوانستند آن را به تن کنند که ارزش آن را دریافته بودند و راه رسیدن سعادت را یافته بودند. آنها در طلب معشوق بال و پر میزدند و برای رسیدن به او می کشیدند. دستانشان تسبیح حق بود و لبهایشان ذکر الهی می گفت. نردبانی از جنس ایمان ساخته بودند و با اشک هایشان طنابی که تا آسمان برسند. چون آب زلال بودند و از سنگ های سرد و سیاه گذر می کردند تا به بالاترین درجه انسانیت برسند. راه را یافته بودند و لباس بسیج نیرویشان را چندین برابر میکرد. آنها رفتند تا ایمان و فداکاری در ایران فراموش نشود.
مردی از خطه نور از دیار عاشقان که سر سپرده ایران بود. شهید والامقام علی محمدی که در سال 1347 در تهران در خانواده ای مذهبی و متدین از اهالی شهر محلات، دیده به جهان گشود و دنیا را از دریچه چشم های زیبایش تماشا کرد. تحصیلاتش را تا دوره متوسطه سپری کرد و تا سوم دبیرستان در رشته علوم انسانی درس خواند. او یکی از دلاورانی بود که در سالهای جنگ تحمیلی درس و تحصیل را رها کرد و داوطلبانه به سمت جبهه های نبرد شتافت. چند ماه به عنوان بسیجی گردان ولیعصر (عج) از لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) در جبهه بود و سرانجام در بیست و یکم دی ماه سال 1365 با اصابت ترکش به بدنش در عملیات کربلای 5 در منطقه پنج ضلعی شلمچه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای محلات به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
به ياد شخصيت و فرزندي که با شما صحبت مي کنم که از ماوراي نيستي و دنياي تهي گذشته و به ملاء اعلاء پيوسته است مي خواهم از شخصيتي صحبت کنم که حنظه وار زماني که از اسلام عزيز در روي امواج سهمگين درياها و در مقابل نهنگهاي عظيم الجثه و انسان نماهاي تاريخ که مغول وار در فرصت بلعيدن اسلام و از بين بردن آثار خدا پرستي و محو اسلام و خشکاندن ريشه قرآن بودند مي خواستند قدرتي برتر از قدرت پوشالي و ميان تهي بر ستمگران شرق و غرب نباشند مي خواستند و رعب و و حشت انقلاب شکوهمندمان را منکوب و منزوي نمايند مي خواستند قدرت خدائي که بر همه موجودات تسلط دارد و محيط است بر تمام عالم انزوا بکشند ولي خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد مکرو و مکرالله و الله خير الماکرين و اين نيرنگ و تزوير را به خودشان بازگردانيد شعله هاي خشم و غضب زبانه مي کشيد ،نوکران غرب و شرق دست در دست هم داده و با عامل دست نشانده و انسان نماي تاريخ صدام جنايتکار به ايران و انقلاب نوپاي ما که هدفي جز رفاه و استقلال انسانها و رهاندن آنها از ازير يوغ استعمار و استثمار ندارد حمله ناجوانمردانه نمود.
اينجا بود که امام بزرگوار که تمام هم و غم خود را نهايتا بجز جلب رضايت خالق ندارد دستور بسيج عمومي دادند جوانان برومند ما به نداي رهبر انديشمند خود که نشئت گرفته از قدرت لايتناهي ذات مقدس حق مي باشي و لبيک گويان به نصرت دين خدا شتافتند مي خواهم سفيدي روزي را بيان کنم که فرزندم علي همچون رهبرش حضرت علي عليه السلام به دينا آمد مي خواهم سرنوشت فرزندي را بيان کنم که علي وار به دنيا آمد و مرحبا گفتن ملائک خدا را با چشم بصيرت براي فرزندم علي بيان کنم ،مي خواهم بگويم علي فرزندم چگونه در خانه اي محقر امام با صفا بدنيا آمدي مانند علي به سفيدي روزي که به دنيا آمد با شهادت خويش جامه اي سرخ پوشاند مي خواهم بگويم علي مانند بچه هاي سرمايه دارها در ناز و نعمت بزرگ نشد و مانند مولاي خود هميشه با فعاليت و کار گري مرا ياري مي داد ،روز تولد علي 19 آذر هزار و سيصد و چهل و هشت مطابق با 19 ماه رمضان بود بي مناسبت نيست اگر بگويم در سيماي ملکوتي علي و وارستگي و متانت و کمروئي علي و آراسته بودن علي به اخلاق اسلامي از همان ابتداي کودکي نمايان بودن روزي که علي مي خواست متولد شود او را به بيمارستان برديم دکتر وي اعتراض کرد و گفت دو سه روز ديگر بايد بدنيا بيايد و مادر او را جهت استراحت به منزل هدايت نموديم امام خواسته خدا اينجوري تعلق گرفت که پس از ساعتي در شب 19 رمضان پا به عرصه وجود نهاد ،علي مانند مولايش در شب 19 ماه مبارک رمضان در تهران در خيابان وحيديه با قدوم مبارکش به ماواي محقر و کارگري ما صفا بخشيد به همين مناسبت نامش را علي گذاشم از همان ابتداي طفوليت کودکي بسيار باهوش و با ذکاوت و بسيار سر به زير و متين و با وقار بود کليه دوستان و اقوام براي وي احترام خاصي قائل بودند علي کم کم رو به رشد گذاشت زندگي در تهران براي ما مشکل و طاقت فرسا بود بالاجبار به محلات نقل مکان نموديم و روبروي مسجد القائم مغازه اي را اجاره کرديم و ايشان با اشتياق خاصي پس از اتمام درسهاي روزمره به کمک پدرش مي شتافت و تا پاسي از شب در مغازه ها دوش به دوش درش کار مي کرد و اوقات بيکاري به اتفاق پدرش به ورزشگاه تختي روي آورده و ساعاتي را مشغول تمرين ورزش بودند بچه هاي ورزشگاه براي علي که نمونه بارز و الگو يک ورزشکار واقعي شده بود مکان و حساب ويژه اي باز کرده بودند علي در زمان ورزشکاري خيلي سريع در جمع تيم کلني محلات انتخاب گرديد فردي صبور و کم رو بود در ورزش هميشه سعي داشت عنان نفس خويش را خود بکشد نه شيطان ،وچون در ورزش بسيار پيشرفت کرده بد و با کمي سنش در تيم کلني انتخاب شده بود اظهار قدرت و يا خدائي نکرده خود بزرگ بيني نشد و سعي داشت اين مهم را به رخ ديگران نکشد علي ضمن ورزش و کار ،همدوش پدر از تحصيل علم هم غافل نبود و از زمره شاگردان باهوش و خوب دبيرستان به شمار مي رفت ،علي در مکتب انسان ساز حضرت امام جمعه نيز حضوري فعال داشت و از طفوليت مکبر مسجد بود و هنوز چند سالي از سن وي نگذشته بود که در مسجد القائم به عنوان شاگردي ممتاز در دانشگاه بي چون و چرا سنگر بزرگ امام جعفر صادق (ع)که مبالغه نکرده ايم اگر بگوئيم بيشتر شهداي خوب محلات در اين مکتب درس گرفتند و به معبود پيوستند ،علي در همين سنگر بود که مسائل مذهبي و اسلامي را فرا گرفت همکاران و همسايگان به ايمان تدين و متانت علي غبطه مي خوردند و از خداي بزرگ تقاضاي چنين فرزند صالحي را مي کردند علي با زحمت فراوان توانست مغازه اي واقع در خيابان امام خميني برايم خريداري و راه اندازي کند که بايد گفت اينها نمونه هاي بارز جوانان صدر اسلامند زيرا که با عمل وظيفه فرزند نسبت به پدر را به ثبوت مي رساند براي مادرش احترام خاصي قائل بود و پس از اتمام کارهاي روزمره سعي داشت به مادرش نيز کمک کند علي زماني به جبهه شتافت که قدرتهاي تهي از ايمان با سلاحهاي پيچيده قصد تجاوز به حريم مقدس اسلام را داشتند و جوانان ما که قبل از تولد انقلاب در منجلاب فساد و تباهي و فحشا و استعمال مواد افيوني و شرب مشروبات جهنمي قدرت تفکر و انديشه از آنها سلب مي بايست نوکروار از کالاهاي از پيش ساخته و پر زرق و برق ستمگران استفاده نموده و مسئله اقتصاد و توليدات ما که خود سالياني صادر کنند بوديم به صفر رسيده بود و مي بايست معادن خدادادي ما در مقابل زور گوئي و کالاهاي پيش ساخته دست استعمار که به جز تن پروري و خوش گذراني و راحت طلبي و غوطه ور شدن در باتلاق فساد و تباهي وفحشا استفاده ديگري نداشت و تن زير ذلت و خواري که اسلام مخالف آن مي باشد و کرنش براي انسانهائي که فقط انسان نما مي باشند و سر فرود آردن براي مخلوق که ننگين ترين صفت انساني است اينجا بود که علي با کمي سن امام روحي والا تصميم به جبهه گرفت سنش کم بود ،از خانه به طرف قم جهت اعزام به جبهه پول اندکي از فاميل گرفت و به بسيج قم رفت مسئولين بسيج از اعزامش خودداري کردند و به وسيله دوستي که در قم دارم سوار بر اتوبوس شد که به محلات بيايد امام زماني که دوستم از او دور شد مجددا به تهران رفت وقتي به محلات امد براي رفتن به جبهه بي تابي مي کرد شناسنامه اش را با تبحر خاصي دست کاري کرد و به جبهه رفت در جبهه هاي نور عليه ظلمت چنين رشادت و شهامتي از خود نشان داد که همرزمانش وي را ستوده و از عملکرد وي سخنها گفتند بعد از مدتي پاهاي کوچک امام استوار و تنومندش آماج گلوله هاي نکبت بار و سفاک سر سپرده آمريکا صدام عفلقي قرار گرفت و در بيمارستان اصفهان بستري شد در بيمارستان پرونده مجروحيت خود را برداشته و به محلات امد و 20 روز استراحت گرفت هنوز دو روز از استراحت وي تمام نشده بود و پاهايش نيز بهبود پيدا نکرده و مرتبا عفوني مي شد امام طاقت نياورد و مجددا به جبهه رفت به دانشگاهي رفت که استاد اصليش صاحب انقلاب حضرت مهدي (عج)موعود است اوست که ياور سربازان گمنام خويش است او که در زمان شهادت بر بالين رزمندگان شتافته و او را آراسته مينمايد تا رفتن يک بنده خالص خدا را به بهشت خوش آمد گويد علي بعد زا مدت ديگر زماني که کاروان اهدائي امت قهرمان و نستوه محلات عازم جبهه بود بدون اعزام با کاراون جهت ياي رساندن به رزمندگان با کاروان در حکت بود در پادگان از وي جلوگيري کردند اما وي که حاضر نبود به خانه برگردد باسماجت و پارتي بازي با چند ساعتي که التماس کرد به گردان ولي عصر پيوست .
وقتي از علي در گردان سوال شد گه چرا برگ اعزام نگرفتي علي گفت چون محلات اعزام نداشت و احتمال دادم که حمله است آمدم و مدتي از اهواز تلفني ماموريت گرفتم تا انشاءالله در حمله شرکت کنم باز هم اميد علي به ياس تبديل گشت با گروهي که مي بايست در حمله شرکت کند موافقت نشد علي عاشق وار روز شماري مي کرد اين التهاب و دلهره بسر رسيد گروهي را جهت پيوستن به گرداني که مي بايست حمله کند و علي که فردي شناخته شده بود با شوق و اشتياق وصف ناپذيري در پوست نمي گنجيد و آماده شده تا با ايثار و شهامت خويش پوزه شياطين غرب و شرق را به خاک مالد ،آري علي در قلب دشمن حمله کرد علي ويارانش در مقري که داخل آن جاده اي که منتهي مي شد به خاک عراق قرار گرفتند و چند گردان عراقي آنها را به محاصره در آوردند علي در طرف چپ جاده با آر پي چي شروع به شليک شد تا آثار کفر و بي ديني را بکند و در طرف راست جاده دوست عزيزش شهيد علي رئيس علي محمدي قرار گرفته بود که او در همان موقع آماج گلوله هاي شيطاني آمريکا قرار گرفت و به لقاءالله پيوست.
علي از طرف چپ جاده به کمکش شتافت و پس تيربارش قرار گرفت و قواي مسلحه صدامي را که از افرادي ترسو و بزدل مي باشند فراري داد و بچه ها از محاصره خارج شدند وقتي از دعا و نمازهاي شبانه وي صحبت به ميان مي آيد آثار خدا گونه وي ،آثار روحي الهي وي ،عشق به معبود عاشق شدن وي به ذات مقدس حق و آمادگي علي براي پوشيدن جامه ي زيبا امام سرخ شهادت است ،علي در حمله ها جلودار لشگر بود ر خلوص و متانت و وقار و شهامت نيز اينگونه بود علي از جمله سنگر نشينان بسيج مستضعفين در پايگاه شهيد مظلوم بهشتي گروه مالک اشتر و پايگاه والفجر بود او بود که با خاموشي و خلوص نيت براي بر و بچه هاي پاگاه درس اخلاق مي داد علي فرزنتد خوبم روز تولدت نوزدهم ماه مبارک رمضان بود که از ابتدا مي دانستم که تو فبزند شايسته اي برايم بودي تو بودي که باعث افتخار شدی