بندگان خدا همه عزیزند و عزیزتر آنانی هستند که انتخاب میشوند برای آزمون الهی و خدا رضا و زهرا را انتخاب کرد برای یک آزمایش بزرگ؛ آزمایش قربانی کردن فرزند و به همین دلیل ؛ در تاریخ 26 دی ماه 1345 به خانواده متدین و مذهبی سروش، احمد را عطا فرمود. و چه سربلند از این آزمون بیرون آمدند .پدر احمد کشاورز بود. چون سایر پدر شهدا فردی زحمتکش و متدین و مذهبی که از راه کشاورزی و کارگری امرار معاش مینمود و مادرش خانهدار بود. کودکی احمد چون سایر کودکان با تحصیل در مکتب علم و دانش سپریشد. احمد بسیار آرام و سر به زیر بود و تواضع و فروتنی تمام وجود او را سرشار نموده بود، به دلی مشکلات خانوادگیامکان ادامه تحصیل برایش فراهم نبود، به همین دلیل بیشتر از کلاس دوم راهنمایی درس نخواند و پس از ترکتحصیلاقدام به کمک پدر در امر کشاورزی مینمود تا بلکه کمک خرج پدر باشد. زندگی سخت و پر مشقتی را سپری کردولی با تمام سختی ها ورزش را فراموش نکرد و با حضور در رشته ورزشی والیبال توانایی های خود را به اثبات رساند. او به اندازه بضاعت شهرش در این رشته ورزشی پیشرفت کرد، تا اینکه در سال 1364 ازدواج کرد. هنوز زمان زیادی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و پس از طی کردن دوره آموزش عازم جبهه های نبرد حق علیه باطن شد، او پس از مدتی به جمع سبز پوشان سپاه پیوست و در مراحل بعدی به عنوان فرمانده دسته در گردان ولیعصر(عج )از لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) عازم مناطق جنگی شد. رشادت هایش تا بیست و دوم دی ماه سال 1365 ادامه داشت و در سن بیست سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه براثراصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای زادگاهش در خاک آرام گرفت.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا، و به یاد خدا و برای خدا و به یاد شهیدان و به نام معبود یکتا پروردگار عالمیان، خداوند عزوجل . و با سلام و درود بر منجی عالم بشریت مهدی(عج) فاطمه (ع ) و نایب برحقش بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و با سلام بر تمامی شهدای راه حق و فضیلت و با سلام بر تمامی اسراء و مفقودین و معلولین و مجروحین اسلام و با سلام بر تمامی پویندگان راه حق و فضیلت این شیران روز و زاهدان شد وصیتنامه خود را آغاز میکنم.
دوست دارم گمنام باشم و گمنام بمیرم، دوست دارم همچون حسین(ع) سرم را بدهم و قطعه قطعه شوم تا در فردای قیامت در محضر حسین (ع )شرمگین و خجالت زده نباشم و با سربلندی و افتخار سربلند کنم. دوست دارم شمع باشم و در تاریکی شب تنها بسوزم و راه را برای پویندگان راه حسین (ع)روشن نمایم.
ای امت قهرمان و شهید پرور محلات، مبادا روزی شود شما ملت که قیام کردید و انقلاب کردید خدای نکرده به راه دیگر بروید و جبهه را و امام(ره) را تنها بگذارید. که به خدا در قبال خون شهیدان مسئول میباشید، چون شهدا از جان و مال خود مایه گذاشته اند تا شما در شهرهایتان راحت و با آرامش کام زندگی کنید. امیدوارم که همانند قلب پشتیبانی از امام(ره) و یاران امام(ره) بکنید و پشتیبانی از امام جمعه محبوبمان کنیم که واقعاً یکی از یاران واقعی امام(ره)در شهر است، واقعاً اسوه ی ایمان و صبر و تقوا است، او چشم و زبان شهرمان است. ای دوستان و هم رزمان چیزی کهاز شما میخواهم این است که مبادا جبهه را فراموش کنید. جبهه زیاد به نیروهای متدین و حزب اللهی دارد مبادا درشهرها که نیاز هستید خاموش باشید. چند جمله با پدر و مادر مهربانم:ای پدرم! امیدوارم که همانند قبل صبور باشی و همان طور که میدانم قلباً صبوری، ظاهراً هم صبور باشی و با صبرخود مشتی بر دهان ضدانقلاب ها بزنی و امیدوارم که من را ببخشی از این که نتوانستم حق خود را به شما ادا کنم.و اما تو ای مادر عزیز و مهربانم! امیدوارم زمانی که جنازه من را میآورند برای من گریه نکنی و اگر خواستی گریهکنی اولاً در خفا گریه کن و ثانیاً برای حسین(ع) و برای علی اکبر(ع )و قاسم(ع) داماد گریه کن…. و مادرم میبخشی که من نتوانستم آن حقی که مادر بر گردن فرزند دارد، را ادا کنم و امیدوارم که بتوانم در آندنیا به اذن خداوند شفاعتتان را نمایم و امیدوارم از اینکه یک شهید داده اید از آمدن دیگر فرزندانت به جبهه جلوگیرینکنید که مایه شکست است.دنیا به اذن خداوند شفاعتتان را نمایم و امیدوارم اینکه یک شهید داده اید از آمدن دیگر فرزندانت به جبهه جلوگیرینکنید که مایه شکست است.