شهید والامقام احمد رضایی مردی دیگر از تبار جوانمردان ایران زمین کسی که در راستای آبادی و آزادی میهن اسلامی، ایران عزیزمان به جبهه های حق علیه باطل شتافت و جان شیرین خود را در راه وطن فدا کرد. مردی که خوب میدانست در راه دین و وطن جان سپردن می ارزد به زندگی زیر سلطه دشمنان. چیزی از انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود و شادی مردم برای پیروزی انقلاب هنوز تازه بود. دشمن بعثی از مرزهای جنوب کشور وارد ایران شد و آرامش مردم را بر هم زد. بنابراین جوانانی از این مرز و بوم برای آزادسازی ایران به جبهه های نبرد شتافتند که شهید احمد رضایی از این دسته بود. او در اولین روز از بهار سال 1347 زمانی که زمین سر از برف به در آورده بود و نور خورشید بر زمین میتابید و شکوفه های تازه بر شاخ ار درختان خود نمایی میکردند در خانواده ای مذهبی و مومن دیده به جهان گشود. خانواده ای که دین و مذهب حرف اول زندگیشان را میزد و نان حلالی که از زحمات آنها به دست می آمد، زینت بخش سفره ساده اما صمیمیشان بود. روزهای زیبای کودکی را میان اعضای خانواده مهربانش و در کانون گرم خانوادهاش سپری کرد. کودکی دوست داشتنی و شیرین زبان که کمکم در مقابل چشمان پدر و مادر قد میکشید و خنده های کودکانه و بازیهای زیبایش را تبدیل به خاطراتی میکرد که تا ابد در ذهن همه باقی بماند. زمان رفتن به مدرسه فرا رسید و او با این که به درس خواندن علاقه داشت اما پس از پایان دوران دبستان تنها تا اول راهنمایی درس خواند و پس از آن ادامه تحصیل نداد. بنابراین پس از فراغت از تحصیل با مهربانی و غیرت ذاتی اش مدتی را یاری رسان پدر و مادر در امور منزل بود.نوجوانی مهربان و خوش رفتار که در برخورد با دیگران مهربان و متواضع بود و وجود ساده و بی آلایشش او را در نظر همه عزیز و گرامی کرده بود. با این که سن زیادی نداشت اما با شروع جنگ تحمیلی غیرت و مردانگی اش اجازه نمیداد نسبت به اوضاع کشور بیتفاوت باشد پس تمام دنیای فانی را رها کرد و در لباس مقدس بسیج در گردان ولیعصر (عج) از لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) رهسپار جبهه های نبرد شد. مدتی را در جبهه بود و پس از آن در 1365/3/4 در جزیره مجنون با اصابت ترکش به بدنش به درجه رفیع شهادت رسید و پیکرش در محلات به خاک سپرده شد. شش ماه بعد برادرش حسین، نیز در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

زندگینامه
