شهید ابوالقاسم بوریایی

مشخصات

نام و نام خانوادگی

ابوالقاسم بوریایی

نام پدر

حسین

تاریخ تولد

10/08/1350

محل تولد

تهران

تاریخ شهادت

05/01/1367

محل شهادت

شیخ صالح

مزار

گلزار شهدا محلات _ قطعه سه

نام عملیات

والفجر10

شغل

سرباز

عضویت

وظیفه سپاه

شهید ابوالقاسم بوریایی فرزند حسین در دهمین روز از آبان ماه سال 1350 در برگریزان پاییزی و در دنیای رنگهای زیبای خداوندی در شهر تهران و در خانواده ای مذهبی و اصالتاً محلاتی دیده به جهان هستی گشود. تا لبخند زنان لبخندی بر لبان پدری باشد که در شهر گل و گلاب زندگی کرده است و سرکارش با گلستان است و پرورش گل ، تا او را گلی زیبا و هدیه ی الهی بداند. و اشک شوقی باشد بر چشمان مادر. در کنار پدر و مادر آموزش های دینی و زندگی دید و با سختی ها و مشکلات زندگی آشنا شد. شش ساله بود که پای به مدرسه نهاد و تا دوم راهنمایی درسش را ادامه داد ولی شوق دفاع از میهن اسلامی و شوق پرواز تا ملکوت جان مجبور به ترک تحصیلش کرد تا با آن سن و سال کمی که داشت درس را رها کند و راهی جبهه شود. شهید ابوالقاسم بوریایی به عنوان بسیجی و سپس پاسدار افتخاری به سپاه رفت و پس از مدتی به فرماندهی دسته منصوب شد، حدود چهارده ماه در جبهه فعالیت کرد تا در پنجم فروردین ماه سال 1367 در اواخر عمر جنگ 8 ساله در منطقه ی عملیاتی شیخ صالح در حین عملیات والفجر 10 بر اثر اصابت ترکش خمپاره و گاز خردل و شیمیایی شدن به شهادت رسید و آسمان را برای زندگی اخروی و ابدی اش انتخاب کرد. پیکر خاکی و جسمش را در گلزار شهدای شهرستان محلات به خاک سپردند.

زندگینامه

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود بیکران بر یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام خدمت حضرت مهدی (عج) و با سلام و درود خدمت نائب بر حق ایشان حضرت امام خمینی (قدس سره) و با سلام خدمت خانواده شهدا معلولین و مجروحین و اسرای جنگ تحمیلی و با سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد و هیچ کسالتی نداشته باشید و در رفاه کامل به سربرید. خدایا تو را سپاس که خالق جهانی و ترا شکر که به من تشخیص صراط مستقیم را دادی و از گمراهی نجاتم دادی روزها و شب ها از پی هم رفتند و شبی که در پی آن بودیم، یافتیم؛ شبی که در آن محبت از عشق و سفر است سفر به دیدار عاشقان و به سوی ملکوت. پروردگارا هم اکنون شب وصال است و هم اکنون که به ذره ای از وجود دریای بیکران اتمی پی برده ام. حاضرم در راهت بسوزم و خاکستر شوم امیدوارم با ریختن قطرات خونم گناهانم هم آمرزیده شود. پدر و مادر گرامی امیدوارم مرا ببخشید و برایم دعا کنید و بر مرگ من که سنت است، گریه نکنید مگر در نیمه شب و به یاد اباعبدالله الحسین (ع) و بیاد صحرای عاشورا. ای خواهرانم صبر را پیشه کنید و بر شهادت من افتخار کنید. هم اکنون من این نامه را از دشت های پهناور و سوزان خوزستان در کنار همرزمانم مینویسم و امیدوارم که سلام مرا دورا دور بپذیرید. امیدوارم که مرا ببخشید که از شما خداحافظی نکردم و به اینجا آمدم. خوب درباره سپاه آمدن من هم امیدوارم که مرا سرزنش نکنید مرا ببخشید زیرا که راهی است که باید ادامه داده نشود تا خون شهدا پایمال نشود و من این راه را انتخاب کردم تا بلکه کمی از گناهانم کم شود و خداوند بهتر مرا ببخشد چون جبهه مدرسه عشق است و محل خودسازی و سپاه نیز یک مکان مقدس پس امیدوارم که مرا از یاد و سرزنش نکنید بلکه به اجازه خانواده ام وارد سپاه شدم تا مأموریت خود را به پایان رسانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایدبار
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.