شهید ابوالفضل رضایی

zendeginameh-1.png

مشخصات

nam.png

نام و نام خانوادگی

ابوالفضل رضایی

father.png

نام پدر

حسینعلی

birthday.png

تاریخ تولد

01/01/1344

birth_loc.png

محل تولد

ورین

tarikhe_shahadat.png

تاریخ شهادت

29/09/1364

mahale_shahadat.png

محل شهادت

اروندرود

mazar.png

مزار

روستا ورین

name_amaliat.png

نام عملیات

پدافند

shoghl.png

شغل

پاسدار

ozviat.png

عضویت

کادر سپاه

در سال 1344 در یک خانواده مذهبی جوانی نیکسرشت به دنیا آمد. پدرش کارگر ساده بود. شاید آن روزهای اول پدرش میدانست که فرزندش بزرگ میشود و مانند ابوالفضل (ع)در جبهه کربلا حماسه می آفریند و دستانش قطع میشود که نامش را ابوالفضل گذاشت. از همان سنین، فردی خوش اخلاق بود و تمام همسایگان از اخلاق و رفتار او تعجب میکردند. در سن هفت سالگی به دبستان واقع در محل زندگی اش رفت و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند. هوش و استعداد عجیبی داشت برای همین از همان کلاس اول ابتدایی که مقداری خواندن را یاد گرفت، به علت علاقه زیاد به کتاب های مذهبی در تاب تان ها که تعطیل بود به مسجد محل میرفت و در آنجا مطالعه میکرد و مرتب در کلاسهای قرآن شرکت مینمود. برای ادامه تحصیل به روستای ور علیا رفت و در آنجا تا مدررک سیکل به تحصیلش ادامه داد. ولی چون در نزدیکی روستایشان دبیرستان نبود، به محلات رفت. با مشکلات ساخت و یک سال در دبیرستان مجد درس خواند و چون در خورهه محلات دبیرستان تأسیس شده بود؛ به این دبیرستان آمد و تا دیپلم رشته اقتصاد درس خواند. هنوز درسش را تمام نکرده بود که با یکی از اقوام ازدواج کرد و بلافاصله بعد از اخذ دیپلم در سپاه که تازه تأسیس شده بود مشغول به کار شد و به عضویت رسمی این نهاد درآمد. شهید رضایی هیچگاه مسجد را ترک نمیکرد. زیرا سخن امام خمینی (ره)را محترم میشمرد که میفرمودند: مسجد سنگر است. سنگرها را حفظ کنید. نمازش را به جماعت در مسجد میخواند و شب های جمعه و چهارشنبه به مراسم قرائت دعای توسل و دعای کمیل میرفت. او حدود دو سال در جبهه حضوری فعال داشت و میجنگید و هر بار که به مرخصی میآمد؛ مث این بود که در تاریکی شب برای خانواده اش فانوسی روشن میکرد. سرانجام برای آخرین باری که به جبهه رفت. حدود بیست روزی بود که در جبهه مانده بود. او به عنوان فرمانده آتشبار در گردان ادوات از لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)در اوایل عملیات والفجر 2 در حال جا به جایی نیروهایش بود که بر اثر اصابت ترکش به بدنش به شهادت رسید. |یکر مطهرش را در روستای ورین محلات به خاک سپردند.
biography.png

زندگینامه

will.png

وصیت نامه

خدایا، به علی (ع)بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند. به حسین (ع)بگو که خونش هنوز در رگها میجوشد. خدایا، توفیق رسیدن به اباعبدالله(ع) را هم نصیب ما بگردان. آری. ای خدا، یاران همه سوی مرگ رفتند در صورتی که نگران فردا بودند. ای خدای من، من با امام خمینی (ره)میثاق بسته ام که به او وفادار بمانم. زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشید. خدایا، جندالله را که با سوگند ثارالله (ع)در لشکر رو الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیهالله است؛ حمایت نما.و اینک پدر عزیز و مادر گرامی ام، چندین سفارش به شما عزیزان دارم. خود را برای تحمل رنجها و مصیبتها و ناکامی ها و ناروایی ها آماده نمایید و دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات میبخشد و عاقبت شما را به خیر میگرداند و دشمنان شما را به انواع عذابها و شکستها دچار میگرداند. این مصیبتها و سختیها، زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانی ها و فداکاریها به نعمتهای ابدی و بی پایان خداوندی خواهد رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد. هیچگاه زبان به شکایت نگشایید و از گفتن حرفی که به مقام و منزلت شما خلل وارد آورد؛ خودداری نمایید. مادر گرامی ام! مبادا بعد از من گریه کنید. پدر گرامی! مبادا بعد از شهادتم بیتابی کنید. اگر میخواهید گریه کنید به یاد فرزندان حسین (ع)گریه کنید که در صحرای کربلا پدر و مادر و سرپرستی نداشتند. مبادا بعد از شهادتم مرا جوان ناکام بخوانید که تنها کام من شهادت بود و من با شهادتم به کام خود رسیدم. عزیزان من کوچکتر از آن هستم که بخواهم برای ملت بزرگوار ایران پیامی بدهم، لیکن به عنوان یک عضو بسیار کوچک از این آب و خاک، چند سفارش برای شما عزیزان دارم. ای جوانان! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع)در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع)در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر(ع)حسین(ع)در راه323ستارگان سرزمین آفتاب حسین (ع)و با هدف شهید شد. ای مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری کنید که فردا در محضر خدانمیتوانید جواب زینب(ع) را بدهید که شهادت 72 شهید را تحمل نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید؛ زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا داده ام، پس نمیگیرم. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرت هاست. بدان که خداوند در پیش ملائک خود به تو و خاطرات تو افتخار و مباهات میکند و به آنها نشان میدهد که ایراد آنها در مورد خلقت انان بیمورد بوده است. در سخنان امام بیشتر دقیق شوید و عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید. اگر شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی(ره) نیستند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. اما باشد که دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند. سلام مرا به رهبر عزیزم برسانیدو بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلام به اجرا درآید. برادر عزیزم، یک پیام هم برای تو دارم! بر تو باد که بعد از من اسلحه ام را بر زمین نگذاری تا دشمن برندارد که نه تنها نیروهای سپاه اسلام کم نمیشود بلکه هر لحظه بر تعداد آنان اضافه میشود و هر اسلحه ای که از دست یک رزمنده بر زمین میافتد، دو رزمنده دیگر آن را بر میدارند و به سوی دشمنان میگیرند. خواهران عزیز! بعد از شهادتم بیتابی نکنید که زینب(ع) بعد از شهادت برادرش نه تنها بیتابی نکرد بلکه انتقام خون برادرش را از یزید بن معاویه گرفت و با یک خطبه او را رسوا کرد. خواهر و برادر و دوست عزیزم! به فرموده امام عزیزمان مساجد را خالی نکنید. قدر این نماز جماعت ها و دعای کمیل و دعای توسل را بدانید و در هر کجا برقرار است به سوی آنجا بشتابید. باز هم تکرار میکنم امام عزیز را فراموش نکنید که انقلاب ما و پیروزی ما از امام ما است. پدرو مادر گرامیام چگونه از شما عزیزان معذرت خواهی کنم که زبانم از معذرت خواهی عاجز است و در مغزم نمیگنجدکه چه گویم تا فقط بتوانم گوشه ای از خدمات شما را برایم کرده اید، بر زبان آورم. از قول من از تمامی خویشان ودوستان عذرخواهی کن که آنان حق وافری بر گردن من دارند. خصوصاً از قول من از همسرم بسیار عذرخواهی کنید که در بهار زندگانی اش او را داغ دیده نمودم ولی باز هم دلدار باشید که قادر منان پشتیبان شماست. در خاتمه باز هم سفارش میکنم امام را فراموش نکنید. از خداوند متعال صبری عظیم برای شما خواهانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایدبار
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.