شهید ابوالفضل حسن میری فرزند علی اکبر در تاریخ یکم فروردین ماه سال 1345 در شهر محلات در خانواده ای مذهبی و انقلابی دیده به جهان گشود. او در سن هفت سالگی و در سال 1352 به مدرسه ابتدایی رفت و درسش را تاپایان مقطع ابتدایی گذراند. به گفته مادرش خیلی به درس علاقه داشت و همیشه نمراتش خوب بود و هیچ مشکلی در درس نداشت. آن سالها مقارن شد با پیروزی انقلاب اسلامی، و او هم مانند دیگر افراد جامعه به فعالیت های انقلابی می پرداخت و با خانواده در تظاهرات و راه پیمایی ها شرکت می کرد. از همان دوران نوجوانی برای کمک به مخارج خانواده به کار بافندگی مشغول بود ولی با این حال درسش را هم می خواند. دوران راهنمایی را در مدرسه آیت الله کاشانی گذراند و سیکلش را گرفت. جنگ تحمیلی که شروع شد به عضویت بسیج در آمد و منتظر بود تا درسش تمام شود و به صف رزمندگان و دوستانش در جبهه اضافه شود. انس عجیبی با قرآن داشت و مرتب هر روز صفحاتی از قرآن را قرائت می کرد. ایشان در سال 1361 از خانواده خداحافظی کرد و به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. او دینش را به انقلاب ادا کرد و زحمات زیادی در جبهه کشید و رشادت های فراوانی از خود نشان داد. در تاریخ بیست و دوم دی ماه سال 1361 پس از چهار ماه خدمت در مناطق جنگی، در اردوگاه آموزشی ارقده در حین رزمایش با اصابت گلوله به شکمش به درجه رفیع شهادت رسید و باعث افتخار خانواده شد. پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
آنان که ایمان آورده اند و از وطن هجرت کرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کرده اند، آنها را مقام بلندى است در نزد خدا و آنان مخصوص رستگاران دو عالمند. به نام خدا که به ما جان داد تا بتوانیم او را ثابت کنیم و به مردمی که شیطان در آنها نفوذ کرده بفهمانیم که خدایى هست که ما را یارى می کند و حرکتى که ما می کنیم از آن خود ما نیست بلکه این حرکت از طرف خداست که به ما جان داده. من بر احساس مسئولیتى که نموده ام در راه الله و براى پاسدارى و حراست از انقلاب اسلامی که خون بهاى شهیدان است، به جبهه مقدس جنگ می روم و به خدا امیدوارم که انشاءالله تعالى با این حمله عظیم و بزرگ و رزمندگان اسلام کاخ صدامیان را نابود کنیم و تا قلم برداد به پیش روى خود ادامه دهیم و در کربلا مرقد مطهر امام حسین(ع) را زیارت کنیم و دوباره خود را براى جنگ با اسرائیلی غاصد آماده کنیم. خداوند حجت عظیمى به ما نموده و در این برهه از زمان چنین رهبرى را به ما اهدا نموده قدرش را بدانیم که فردا در روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشیم و با وحدت خود هر چه بیشتر اسلام را یارى نمائیم.
امام(ره) امت باعث شد که ما دوباره به خود آییم و براى یارى اسلام بر پا خیزیم و با جان و مال خود جهاد کنیم. اى جوانان که شما به این رهبر و در واقع به انقلاب و به اسلام پایبند هستید، قدر این رهبر را بدانید و راهرو او باشید و از خط او منحرف نشوید تا اسلام واقعى را محافظت کنید. اى پدر و مادر گرامی ام: بدانید و آگاه باشید که من راه خود را انتخاب کرده و از قید و بند زندگى رها شده و آرزوى شهادت در سر می پرورانم. من دوست داشتم که در کنار شما باشم ولى اسلام این اجازه را به من نمیدهد چون من در راه اسلام و قرآن و مکتب خویش باید به پیش روم اگر چه از جان خود بگذرم. براى من ناراحت نباشید چون ناراحتى شما (اى پدر و مادرم) باعث عذاب روح من میشود. گفته ها زیاد است رها کنیم ولى باید به پایان رسانید و خود را از قید زندگى رها ساخت و حق را در بر گرفت.
بارالهی عمرى از من نگذشته است ولى گناهان من زیاد است و کوله بار گناه سنگین است و از فرمان هاى تو سرپیچى کرده ام که شرمنده ام. مرا از بخشیده شدگان درگاه خودت قرار بده و مرا مورد عفو خودت قرار بده. در آخر نوشته هاى خود یک چیز از شما ملت غیور خواهانم و آن این که دعاى همیشه زنده خود را بعد از نمازهاى خود همیشه تکرار کنید چون تا این رهبر هست ما را به نقطه حق مطلق خواهد رسانید. خدایا خدایا تورا به جان مهدى(عج) تا انقلاب مهدى(عج) خمینى(قدس سره) را نگهدار. از پدر و مادر عزیزم و از خواهر و برادرانم و ملت غیور میخواهم مرا ببخشند، براى من دعا کرده و از خدا طلب مغفرت براى من کنید و مرا حلال کنید. ضمناً پدر و مادرم از شما تقاضا دارم که 3 ماه نماز و یک ماه روزه براى من بگیرید.
ابوالفض حسن میرى
1361/4/15